📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢خداباور باشی یا نه، با تپشهای قلبت چه میکنی؟ …
📢خداباور باشی یا نه، با تپشهای قلبت چه میکنی؟...
@matikandastan
کاوه فولادینسب: ندای «هل من ناصر ینصرنی»* حسین در صحرای کربلا، من را یاد فریاد «ایلویی، ایلویی، لما سبقتنی؟»** عیسای مصلوب در تپهی جلجتا میاندازد؛ همان عصیان که در این هست، در آن هم هست، همان طغیان. داستان عیسا اما در پردهی ماقبل آخر، داستان خیانت است؛ یهودایی هست و پطروسی، که اولی در تاریخ میماند به نام خیانت، و دومی پیش از خروسخوان سه بار عیسا را انکار میکند. زیبایی داستان حسین اما این است که خیانتها را در پردههای پیشتر به نمایش میگذارد و در پردهی ماقبل آخر خبری از خیانت نیست. این پرده در داستان حسین با نام حر بن یزید ریاحی و ابوالفضل گره خورده؛ که اولی بازخوانی زودآمدهی «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش» مولاناست و دومی در تاریخ میماند به نام ایمان. آدم خداباور باشد یا نه، مذهبی باشد یا نه، مسلمان باشد یا نه -فرقی ندارد- نمیتواند جلوی تند شدن تپشهای قلبش را بگیرد، وقتی داستان به این جملهی ابوالفضل میرسد که: «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی.»***
.
*کجاست یاریدهندهای که مرا یاری کند
**خدایا، خدایا، چرا رهایم کردی؟
***به خدا سوگند که اگر دست راستم را هم قطع کنید، هرگز دست از حمایت دینم برنخواهم داشت
@matikandastan