📢نگاه نویسنده بزرگ علمی تخیلی به رمان و داستان کوتاه. بردبری: 🔵مساله رمان، صادق بودن است

📢نگاه نویسنده بزرگ علمی تخیلی به رمان و داستان کوتاه
@matikandastan

ری بردبری: 🔵مساله رمان، صادق بودن است. داستان كوتاه، اگر واقعا جدی باشيد و ايده خوبی هم داشته باشيد، خودش توی چند ساعت خودش را مي نويسد. من سعی می‌كنم دوستان دانشجو و نويسنده‌ام را ترغيب كنم كه داستان كوتاه را در يك روز بنويسند تا يك پوستی دورش داشته باشد، شور خودش، زندگی خودش، دليل خودش برای بودن را. بالاخره يك دليلی وجود دارد كه چرا آن ايده در آن لحظه به شما رو آورده، پس پی‌اش را بگيريد و زير و رويش كنيد، زمينش بزنيد. دو سه هزار كلمه در چند ساعت كار خيلی سختی نيست. نگذاريد مردم مزاحمتان شوند، با لگد پرتشان كنيد بيرون، تلفن را خاموش كنيد، قايم شويد و زمينش بزنيد. اگر يك داستان كوتاه را تا روز بعد با خودتان بكِشيد ممكن است شبانه، فكرهايی برايش بكنيد و بخواهيد زيادی خوشگلش كنيد، بخواهيد كسی را خوشحال كنيد اما رمان، همه جور چاله چوله دارد چون كه بيشتر طول می‌كشد و شما هم دور و برتان آدم هست و اگر حواستان نباشد، راجع به آن صحبت می‌كنيد. رمان از اين نظر كه بايد علاقه‌تان را همان طور شديد نگه داريد هم سخت است. سخت است كه آدم دويست روز سرحال باشد، پس اول به واقعيت‌های بزرگ برسيد. اگر به واقعيت‌های بزرگ برسيد، واقعيت‌های كوچك خودشان در اطرافش جمع می‌شوند. بگذاريد كوچكترها جذبش شوند، در آن غرق شوند و بعد در آن قوام بيابند.

🔵سرِ «فارنهايت 451»، مونتاگ آمد سراغم و گفت: «دارم ديوونه ميشم.» من گفتم: «چي شده، مونتاگ؟» گفت: «چند وقته دارم كتاب می‌سوزونم.» گفتم: «ديگه نميخوای؟» گفت: «نه، من عاشق كتابام.» گفتم: «برو يه كاريش بكن.» و او در نُه روز كتاب را برايم نوشت.

🔵نوشتن، لذتِ عالي و جنونِ زندگی من است و نويسنده‌هايی كه به‌اجبار كار می‌كنند را نمی‌فهمم. من بازی دوست دارم. دوست دارم با ايده‌ها خوش بگذرانم، مثل نوارهای كاغذی توی جشن‌ها پرتشان كنم هوا و بعد زيرشان بدوم، اگر مجبوری كار می‌كردم ولش می‌كردم. من كار كردن دوست ندارم. (منبع: داستان همشهری، آذر ٩۰)
@matikandastan