📢احمد محمود روی کول یزدانی خرم!

📢احمد محمود روی کول یزدانی خُرم!
@matikandastan

مهدی یزدانی خُرم: احمد محمود کنار رضا براهنی خواستنی ترین نویسنده گان ایرانی روزگار من هستند... از قضا برخی از دیده شده ترین کارهای ام را هم درباره ی این دو نوشته ام... مخصوصن گزارشی که چند ساعت قبل از مرگ محمود نوشتم و در همشهری جمعه چاپ شد با تیتر «زاءری زیر اغماء». محمود را قبل ترش در دانشگاه تهران و بزرگداشتی که در اولین دوره ی جایزه ی منتقدان برای اش گرفته بودیم دیدم... بی وقفه سیگار می کشید و سرفه می کرد... نمی توانست از پله های طبقه ی چهارم دانشکده پایین بیاید... آسانسور را خاموش کرده بودند! کول اش کردم! بارانی ام را بر دوش اش انداختم و پایین رفتم... می خندید و کمی هم شرمنده شده بود... چند ماه بعد در ماه مهر با پیمان هوشمندزاده رفتیم به بیمارستان مهراد برای گزارش... در بخش ویژه بود... پیمان دوربین داشت... راه مان نمی دادند... مسجدجامعی آمد... پسر بزرگوارش گفت یک دقیقه بروید تو... لباس مخصوص پوشیدیم... همسرش بالای سرش بود... زیر انبوهی لوله در خواب بود... پیمان گفت عکس نمی گیرم. نمی خواهم از او در این حالت عکس بگیرم و نگرفت... دست اش را در دست گرفتم و کمی فشار دادم... صورت مان را با ماسک پوشانده بودیم و چشم هامان بر او بود... بیرون آمدیم... گیج بودم... گیج... به دفتر روزنامه رفتم و گزارش را نوشتم... فردا صبح اش خبر مرگ اش را شنیدم... دوباره گزارش جدیدی نوشتم با تیتر «خداحافظ محمود»... اشک می ریختم. کم تجربه بودم... عاشق محمود. عاشق گرمای تکنیک و دم رءالیستی رمان های اش... عاشق نمادش که عکسی از نیم رخ بود یا پرنده ای با بالی خونین... امروز قاب عکس بزرگی از او در دفترم است که هر روز نگاه اش می کنم و دل گرم می شوم از یادآوری فشردن دست اش در لحظات آخر یا تن سبک شده اش وقتی بر دوش گرفتم اش و از پله های دانشکده پایین اش آوردم... همیشه دنبال بهانه ای برای غرق شدن در کلمات او هستم و همیشه این بهانه را پیدا می کنم... به نام محمود و به احترام او...
@matikandastan