مث یه مرد چی چکا*.. نگاهی به قصه‌ی اول عزاداران بیل. نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

مث یه مرد چی چکا*

نگاهی به قصه ی اول عزاداران بیل
نوشته ی غلامحسین ساعدی

هر داستانی _ هم _ در جهان یک زاویه دید مخصوص به خود دارد ، که بهترینند و گوهر یکدانه ی آن داستانند . کار نویسنده و هنر نویسنده و اثبات مجرب بودن نویسنده ، خیلی وقت ها ، این است که این زبان ، این زاویه دید مخصوص را بیابد...

شهریار مندنی پور
کتاب ارواح شهرزاد
صفحه ی 19

«عزادران بیل» غلامحسین ساعدی مانند نام مستعار ساعدی «گوهر مراد»ی در تاریخ ادبیات داستانی ایران به حساب می آید... و بررسی آن به تمام وجوه نکات داستانی در آن مجال و حالی می خواهد ورای دنیای مجاز ... و این زمان محدود.
در ابن فرصت می خواهم نگاهی به یکی از عناصر مهم به کار رفته در این اثر داشته باشم که باقی عناصر داستانی را نیز تحت الشعاع خود قرار داده است. چه کسی دارد این داستان را بیان می کند؟! نویسنده چه زاویه دیدی را انتخاب کرده است که هر چه در «بیل» هست می بیند و حس می کند «ماهی ها آمدند کنار استخر و مردها را نگاه کردند» و یا از چه رو هست که چنین آرایش واژگانی به کار می رود«نصفه های شب بیدار شد. صدا می آمد . صدای آشنایی می آمد. صدای زنگوله از توی باد می آمد» ....
به نظر می رسد زاویه دیدی که نویسنده برای راوی خود انتخاب کرده. زاویه یک قصه گو ست. قصه های با لحنی از سالهای سال دور اما نزدیک. او دارد حکایت امروز روزگار خود را بیان می کند. از همین جاست که شخصیت پردازی ها ، پرداخت به مکان، زمان ، زبان همه و همه . تابع همان زاویه دید هستند. این زنگوله ای_که شاید خود آزارانه نمی خواهم دقیقن بدانم چیست_ چیزی غیر از همان لحن وهم آلود در حکایت هاست؟! در همین زاویه دید است که آمدن ننه و رمضان را با خود به بنفشه زار بردن به جای بیل توجیه پذیر میشود و از شکل داستانی خود بیرون نمی رود. ویا حضور موش هایی که یک شمع می آورند و خروار خروار گندم می برند ..... نویسنده هوشمندانه و با اشراف به لحن حکایت گویی دارد اما داستان می نویسد...با حضور تمام عناصری که یک «داستان» را شکل می دهند. گر چه زاویه ی دید قصه گو را انتخاب کرده است اما هوشمندانه به نویسنده (حتا راوی) مجال حضور در داستان را نمی دهد تا که به ارزش گذاری و یا قضاوت کردن برسد. راوی تنها روایت کننده ی لحظه هاست. مکان ها را با همان لحن اما کاملن داستانی (با جزییات و باورپذیر )...
آنچه می توان از «عزاداران بیل» آموخت شاید همین نکته باشد که گاه انتخاب خوب یک زاویه دید چطور می تواند داستانی را درخشان کند.
یاد و نام «گوهر مراد» هنر این سرزمین مانا و جاوید.

*مث یه مرد چیچکا: وام گرفته از ترانه‌ ی ابراهیم منصفی:
دنیای نه جای موندنن . شادن اتای ناشاد اری
مث یه مرد چی چکا بعد از دو روز از یاد اری

دنیای جای ماندن نیست شاد می آیی و ناشاد میروی
مث مرد در قصه ها بعد از دور فراموش میشی



حمزه خوشبخت