📢فاتحه‌ای بر رمان پلیسی. قول، نوشته‌ی فردریش دورنمات

📢فاتحه‌ای بر رمانِ پلیسی
@matikandastan

📃درباره‌ی قول، نوشته‌ی فردریش دورنمات

کارآگاه ماتئی با این‌که بیش از پنجاه سال ندارد، در آستانه‌ی بازنشستگی است. ماتئی کارآگاهی متکی به فکر و بسیار توانمند است و همکارانش آنچنان از توانایی وی در اعجابند که اسمش را گذاشته‌اند «ماتِ اتومات». در آخرین روزِ ماتئی در دفتر کارش، گزارش می‌رسد که جسد مثله‌شده‌ی دختر کوچکی در جنگل نزدیک دهکده‌ای دورافتاده پیرامون زوریخ پید شده است. ماتئی به مادر دخترک مقتول قول می‌دهد که قاتل فرزندش را تسلیم عدالت خواهد کرد. این قول زندگی ماتئی را زیر و رو می‌کند.
قول آخرین رمان پلیسی دورنمات است، با عنوان فرعی فاتحه‌ای بر رمان پلیسی. نکته‌ی مورد نظر دورنمات این است که اصل حاکم بر امور بشر بخت و اتفاق است، زیرا حتی خود ما محصول تصادفیم.
بیش از این را در یادداشتِ مصطفا انصافی بخوانید که در ادامه خواهد آمد:

📝مصطفا انصافی: پرسش‌گر از دورنمات می‌پرسد آیا دلتان نمی‌خواهد یک تراژدی محض بنویسید؟ دورنمات دری‌وری می‌گوید. مزخرف جواب می‌دهد. مزخرف‌ترین جوابی که می‌شد به چنین سوالی داد: «برای نوشتن تراژدی مناسب نیستم.»(مجله هفت، اردیبهشت ٨۶)
قول یک تراژدی محض است. مضحکه‌ی پیدا شدن اتفاقی قاتل گریتلی موزر هم تراژیک‌ترین مضحکه‌ی تاریخ است. مضحکه‌ای که به قول رئیس «قصد مسخره کردن ایمان بشری و عقل بشری را دارد.» در رمان پلیسی تا بوده همین بوده. بسته به جهان‌بینی نویسنده، پلیس به عنوان نماینده‌ی عدالت در برابر جنایت‌کار به عنوان نماینده‌ی شر یا برنده است یا بازنده. اما در قول، ماتئی به عنوان هوش برتر قصه، نه از جنایت‌کار بلکه از مضحکه‌ی سرنوشت شکست می‌خورد. وگرنه او واقعاً قهرمان قصه و هوش برتر ماجراست. به تنها چیزی که فکر نکرده این بوده که وقتی قاتل می‌رفته که به چنگ ماتئی بیفتد سرنوشت، قدرت قهار تقدیر، با کامیون از روی آلبرتک رد شود تا ماتئی تا آخر عمر، تا ابد باک ماشین‌ها را پر کند و با خودش حرف بزند: «صبر می‌کنم، بالاخره می‌آید.» هوش برتر دارد در زمینی بازی می‌کند که اساساً کمترین شانسی برای پیروزی ندارد. چون حریفش قدرت قاهره‌ی طبیعت است. ای خدا، ای فلک، ای طبیعت/ شام تاریک ما را سحر کن.
@matikandastan