📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢این جایزۀ لعنتی. اینکه جایزهای برای کتاب وجود داشته باشد اتفاق مبارکی است
📢این جایزۀ لعنتی
@matikandastan
پیمان خانمحمدی: بارها پیش آمده که، در برخورد با مشتریان کتابفروشی، با تقاضاها یا سؤالهایی از این دست مواجه شدهام: «کتابی میخواهم که نوبل برده باشد» یا «این کتاب جایزه هم برده؟»
اینکه جایزهای برای کتاب وجود داشته باشد اتفاق مبارکی است. البته کتابهای تألیفیمان روزبهروز از این امکان محرومتر میشوند. بگذریم. مسئلهای که میخواهم بر آن انگشت بگذارم خودِ مسئلۀ جایزه است یا، بهتر بگویم، برچسب خاص زدن به یک کتاب. خاطرم هست به مخاطبی که درخواست کتاب برندۀ نوبل را داشت اثری معرفی کردم از سوتلانا آلکسیویچ (برندۀ نوبل ادبی ۲۰۱۵). ایشان پرسیدند این کتاب نوبل برده، که من در جواب گفتم خیر، نویسندۀ کتاب نوبل برده و بحثی در گرفت در مورد اینکه نوبل را بابت فعالیتهای ادبی یک نویسنده به او میدهند، نه لزوماً به یک کتاب خاص. روشن است که بحث بینتیجه ماند، چون بهنظر میرسد برای برخی از مخاطبان ما نویسنده اهمیتی ندارد؛ جایزه است که به کتاب، در درجۀ اول، و نویسندهاش، در مرحلۀ بعدی، اعتبار میبخشد. با این اوصاف، امثال جیمز جویس و فرانتس کافکا و خیلیهای دیگر از جرگۀ نویسندههای خوب حذف میشوند!
اتفاق بدتری که با این شیوۀ معرفی و مطالعه ــ براساس جایزه گرفتن ــ میافتد مخصوص بازار نشر ماست. نویسندهای نوبل میگیرد و از فردای اعلام این خبر تمام اهالی محل (بخوانید نشر) بهطور انتحاری دست به تولید آثار نویسندۀ مورد نظر میزنند: مثالش پاتریک مودیانو، برندۀ نوبل ادبی دو سال پیش، که قفسۀ ادبیات فرانسه در کتابفروشیها از فرط ترجمههای رنگارنگ از آثار ایشان درحال انفجار است. خدا را شکر جایزۀ نوبل را یک بار در سال اهدا میکنند. اما هستند جایزههای دیگری که سر بازار نشر را گرم کنند: بوکر، من بوکر، گنکور، پولیتزر، گوته، نوردیک، جاکارتا و… احتمالاً بهاندازۀ نام تمام نویسندهها و شهرها جایزه وجود دارد که روی جلد کتاب با خطی خوانا درج بشود. اگر این جایزه خیلی مهم بود، ناشران میتوانند کتاب را با نشان خوشآبورنگ آن تزیین کنند.
حالا اگر به همان وضعیتی که شرح دادم ــ مواجهه با آندسته از مخاطبان ــ بازگردم و، در جواب، کتابی را از نویسندهای پیشنهاد بدهم که نهتنها جایزه نبرده که مورد لعن و نفرین همعصرهایش هم بوده است در بنبستی دوسویه گیر خواهم افتاد.
اما در ادامۀ این روندِ برچسب زدن و مهم جلوه دادن کتاب، به مسیر جالبتوجه دیگری هم برمیخوریم: کتابهایی که ملاک برچسب خوردنشان فروش آنهاست ــ پرفروشترین کتاب «آمازون»، پرفروشترین کتاب «نیویورک تایمز» و عناوینی از این دست. حال که خوب یا بد بودن کتاب برای مخاطبان را بنگاههای اقتصادی چون «آمازون» و… مشخص میکنند، بحث دربارۀ محتوا و نویسنده در معرفی کتاب مصداق آب در هاون کوبیدن است. زرقوبرق این عناوین آنقدر چشم مخاطبان را کور کرده که جز آن چیز دیگری نمیبینند. حال به این زرقوبرق یک اقتباس هالیوودی خوشآبورنگ و دلبرانه را هم اضافه کنید؛ دیگر باید فاتحۀ استقلال ادبی را در این آشفتهبازار خواند.
القصه، این سؤال برای من پیش آمد: آن کسی که به اینترنت و منابع بهروز دسترسی نداشت و از هزار و یک کتابی که باید پیش از مرگ خواند هم چیزی نمیدانست چهچیزی را از دست داد که ما اکنون درحال به دست آوردنش هستیم؟ (منبع: مجله شهر کتاب)
@matikandastan