📢بهومیل هرابال کارگر خوبی نبود!

📢بهومیل هرابال کارگر خوبی نبود!
@matikandastan

فرهاد اکبرزاده: فیگور هرابال به عنوان یک نویسنده امکان خوبی برای بررسی رابطه میان سیاست و هنر به آن گونه‌ای است که ژاک رانسیر آن را می‌فهمد و مفهوم‌‍‌پردازی می‌کند. و اگر از کلی‌ترین موضوعات زندگی هرابال شروع ‌کنیم می‌بینیم: بهومیل هرابال در سال ١٩٤٨ یعنی تقریبا در ٣٤ سالگی دکترای حقوق خود را می‌گیرد. با این حال او هیچ‌گاه از مدرک و سابقه تحصیلی‌اش استفاده نمی‌کند. و به کارهایی می‌پ‍ردازد که نه برای آن‌ها آموزش دیده و نه توازن مناسبی بین دانش و نگاه او و عمل دست‌هایش برقرار بوده است. حضور هرابال در یک کارخانه خمیرکردن کاغذ به هیچ وجه به معنای دقیق کلمه او را کارگر این کارخانه نمی‌کند. او نمی‌تواند کارگر خوبی باشد چرا که توازن میان چشم‌ها و دست‌هایش برای این کار متعادل نشده، او به هیچ وجه نمی‌تواند کار را همانند یک کارگر جدی بگیرد و از طرفی هم نمی‌تواند چیزهایی را نبیند که یک کارگر به خاطر نفس همان جدی گرفتن و به بیان دقیق‌تر نفس مناسبت و اشتغالش قادر به دیدن آن نیست. پ‍س مسئله در این‌جا و شاید تفاوت او با هر کارگری در آن کارگاه این است که هرابال نه‌تنها دست‌هایش کم‌و‌بیش کار می‌کند بلکه می‌تواند همزمان با کارکردن دست‌ها چشم‌هایش هم کار کند. چشم‌های او تربیت چشم‌های کارگر را ندارند و می‌توانند از سطح سفت و سخت چیزها عبور کنند و لایه دیگری از واقعیت‌ مکان و ارتباط آن با بیرون را ببینند. این کار باعث می‌شود نوعی عدم توازن میان نشانه‌ها و چیزها دیده شود، عدم توازنی که می‌تواند کلمات را از نسبت تعیین‌شده میان بدن‌ها و چیزها رها کند، چیزی که یک عدم توازن را در تجربه نویسنده و کلمات او کار می‌گذارد و به باور رانسیر قدرت ادبیات در همین عدم توازن است و شرح می‌دهد که همین عدم توازن است که موجب بروز اشتیاق می‌شود. هرابال نه کارگر کارگاه کاغذ خمیرکنی است و نه نقاش ساختمان و نه یک حقوق‌دان یا دستفروش، او یک نویسنده است، یک هیچ‌کاره است. کسی که کاملا اشغال نشده. (منبع: روزنامه شرق)
@matikandastan