📢آسیب‌شناسی رمان فارسی

📢آسیب‌شناسی رمان فارسی

@matikandastan

حسین پاینده: ◀یک نکته که درباره رمان فارسی وجود دارد این است که اکثر ما درباره نویسندگان قدیمی رمان، اتفاق نظر داریم. اما همین که چند دهه جلوتر می آییم، این اتفاق نظر درباره آثار از بین می رود و معتقدیم که رمان ایرانی، آنچه که باید باشد تا بدرخشد، نیست. متاسفانه ما در این زمینه دارای فرهنگی هستیم که در آن انتقاد موجب بروز خصومت می شود. نویسنده عالم و دانشمند، از نقد اثرش استقبال می کند چرا که شاید بتواند داستانش را با استفاده از نقدهایی که به کارش می شود، تعدیل کند. مگر سیمین دانشور نبود که گفت کسی حق ندارد کتاب «آتش خاموش» را دوباره چاپ کند؟ دانشور بعد از چاپ این کتاب، معتقد بود که کارش خوب نبوده و گفت داستان هایم مزخرف بوده است. در فرهنگ ما چنین رویکردی کمتر دیده می شود.

◀یکی از این آسیب ها، یکنواخت بودن جهان داستانی است. این آسیب، از نظر من یک نوع بن بست است. بارها پیش آمده که از نویسنده ای، کاری می خوانیم و می بینیم که دارد خودش را در آن کار تکرار می کند. این بن بست باعث شده درونمایه یا مضمون رمان ها به شدت شبیه هم باشد یا تفاوت اندکی داشته باشد. گاهی شده که در آثار یک نویسنده شاهد تکرار مرتب یک سری شخصیت باشیم. البته منظورم را از این حرف اشتباه برداشت نکنید. در کارهای اسماعیل فصیح، شخصیت جلال آریان تکرار می‌شود اما با مساله‌ای جدید در جهان داستان این اتفاق می‌افتد. مساله، اسم شخصیت‌ها نیست بلکه مساله، نوع شخصیت است. این شخصیت ها، هویت تغییرنیافته دارند. به عنوان مثال یا مصلح اند یا آدم های شکست خورده. گاهی هم تا جایی پیش می رویم که می بینیم مکان های داستانِ یک داستان نویس، اصلا تغییر نمی کند.

◀بارت می گوید رمان، یا مخاطب را در جایگاه تولید متن قرار می دهد و یا در جایگاه یک خواننده منفعل. اولی، رمان نوشتنی است و دومی رمان خواندنی. در گونه دوم، دیتا و اطلاعات به خواننده داده می شود ولی پردازشی در ذهن صورت نمی‌گیرد. مبالغه نمی‌کنم اما اکثر رمان های ۲ دهه اخیر کشور، در گروه رمان‌های خواندنی قرار می گیرند. البته به این مساله هم اشاره کنم که منظور این نیست که با نوشتن رمان، خواننده را عذاب بدهیم و چیستان طرح کنیم؛ ولی واقعا چه تفاوتی بین رمان عامه پسند و رمان نخبه گرا وجود دارد؟ یکی از تفاوت‌های این دو، این است که رمان نخبه گرا، جهان آشنایی زدایی شده ای را ارائه می‌کند.

◀اکثر رمان های منتشرشده در ۲ دهه اخیر در فرهنگ ما، جزو رمان های تک صدا هستند. در مورد این آسیب می خواهم از نظریه باختین استفاده کنم. خیلی از رمان نویسان ما فکر می کنند نقش هدایتگری جامعه را به عهده دارند؛ خودشان روشنفکر و مردم مخاطبان نادانی هستند که باید هدایت شوند. این نقش از کجا آمده است؟ به همین جهت، در رمان های ما یک تک صدا وجود دارد و اصولا هم صدای راوی ای است که به جای نویسنده سخن می گوید و ایدئولوژی او را تبلیغ می کند. این برای یک نویسنده خطرناک است که آرای ایدئولوژیک خود را در رمانش تبلیغ کند. پیشنهاد من به چنین نویسندگانی که می خواهند ایدئولوژی مورد نظرشان را در رمان بروز دهند، این است که دست به قلم شده و مقاله پژوهشی بنویسند. باختین می گوید رمان از بدو پیدایشش، با عنصر کارناوالیزه، صداهای محذوف و نشنیده شده را به میان می آورد. به زعم باختین، صدای مولف یکی از چند صدایی است که اجازه دارند در رمان بروز و ظهور داشته باشند. این توفیقی است که گلشیری در رمان «شازده احتجاب» به دست آورده است.

◀ما با گوش دادن مشکل داریم و می خواهیم حرف خودمان را پیش ببریم. از این جهت می توان گفت ذات رمان با فرهنگ ما تناقض دارد چون رمان یک ژانر دموکراتیک است.

◀آسیب بعدی، عدم شخصیت پردازی حرفه ای است. در این زمینه، باید به نقطه ای برسیم که نویسنده به طور حرفه ای رمان بنویسد نه این که بگوید من در وقت های بیکاری ام، رمان هم می نویسم.

◀آسیب بعدی حشو است. یعنی در رمان، با انبوه کلمات و اطلاعات بی مصرف روبرو می شویم. گاهی در یک رمان خوب، چند صفحه به توصیف چیزی اختصاص داده می شود. این مساله در صورتی که در راستای اهداف رمان باشد، ایرادی ندارد. این جمله را به خاطر داشته باشید که نویسنده را با آنچه نمی نویسد بشناسید نه با آنچه می نویسد. بنابراین توصیف مکان و ریخت و لباس شخصیت، اگر در شناساندن شخصیت ها نقش نداشته باشد، ملال آور می شود.
یک نکته دیگر این است که شخص ماتیکان داستان:
یت های رمان های ما، تنوع ندارند؛ به این معنی که می توانیم به راحتی آن ها را طبقه بندی کنیم. نویسندگان ما نمی توانند شخصیت های خودویژه خلق کنند یعنی شخصیت هایی که خودشان باشند و دیگری را تکرار نکنند.
@matikandastan