📢این نویسنده جرئت اشتباه داشت. مصاحبه کرده‌ام چندبار

📢این نویسنده جرئت اشتباه داشت
@matikandastan

مهدی یزدانی خُرم: این عکس ناواضح از رضا براهنی انگار اشاره ای ست به جهان ذهن اش و جان اش... نویسنده و منتقد محبوب من و بسیاری دیگر، مردی که بیش از هر نویسنده ی ایرانی از او آموخته ام در بیست و یکم آذر پا به هشتاد و سه ساله گی می گذارد... درباره ی او بارها و بارها نوشته ام، بلند و کوتاه.مصاحبه کرده ام چندبار. و مرور کرده ام و خواهم کرد آثارش را که خون مرده گی را در دوره هایی از ادبیات ایران نابود کرد...از «روزگار دوزخی آقای ایاز» تا «آزاده خانوم...» از «طلا در مس » تا «کیمیا و خاک» یا آن کتاب همیشه درخشان «گزارش به نسل بی سن فردا» براهنی مدام در حال نوشدن و نوگرایی ست...او بود که تاریخ را به شکلی پر گوشت و گستاخ تلقین کرد به رمان ایرانی...برای همین است که «رازهای سرزمین من» کهنه نمی شود برای من...متن های او سال های سال دشمنان تند و تیزی برای اش تراشید که هنوز هم کم نیستند، از منتقدان جدی اش تا هتاکان بی مایه_مگر هتاک با جنم هم داریم؟_ همه به براهنی بودن اش تاختند و او ادامه داد، خودش را ثبت کرد...قوی و درخشان...از لایه های تهمت و افترا و مخالف خوانی های فراوان گذشت و این کار سترگی ست در فضای همیشه نامهربان ادبیات ایران که کشته، افتاده و شکست خورده و نالان می خواهندت...براهنی جرات اشتباه داشت، جرات ورود به تاریخ، به زبان و نقد و این امری ست که او را متمایز می کند در شیوه ی بودن اش...او آن قدر متن ناب نوشته و کار جریان ساز کرده که بتوان پشت گرم و دل گرم بود به آن ها...نه از دشنام و لنترانی هراسید، نه از مخالفت و تک افتادن.که خودش نیز دلیر بود در جدل و قلم اش بی رحم و برنده...این کلمات فقط یادآوری همیشه گی اهمیت اوست و روز تولدش...و این عکس ناواضح که بی نهایت به ذهن پر حرارت و داغ و تصویرمندش می ماند...به حرکت در رگ تاریخ...مثل شکافتن خون در قلبی پر توان و شنا خلاف جهت اش...براهنی چنین نوشت و ما چنین خواندیم...
@matikandastan