📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
داستانک/ matikandastan کافهباغ مرد از زن پرسید: «اگه عقد دائمت کنم، باهام میمونی؟»
داستانک/ matikandastan@
📚کافهباغ
توی کافهباغ مرد از زن پرسید: «اگه عقد دائمت کنم، باهام میمونی؟»
زن شانه بالا انداخت. نگاهی کرد به دختری که روی تخت دست راستی قلیان میکشید و زیر چشمی آنها را میپایید: «فرقی نمیکنه. اگه هنوز عاشقت بودم به عنوان کلفت خونهت هم که شده باهات میموندم، اما من عاشق کس دیگهای شدم؛ شرطمون که یادته؟!»
مرد پرسید: «مطمئنی؟»
زن منّومنّی کرد و گفت: «خب آخه... شرط گذاشتیم دیگه. نمیتونی دبه کنی! تازه فردا همهچی رسماً تموم میشه!»
مرد بازدمی کشدار بیرون داد و برخاست. گفت: «آره، هر کی عاشق شد، اون یکی دست از سرش برداره! »
دختر قلیانی پا شد و در حال بیرون رفتن از کافه هم زیرچشمی مرد را از نظر گذراند. مرد پشت سر دختر راه افتاد. نگاه نگران زن آنها را دنبال کرد. وقتی هر دو ناپدید شدند، تاب نیاورد و از جا پرید...
📜وحید حسینی ایرانی
📚 از مجموعه داستان در دست چاپِ «آناناس»
@matikandastan