✅ ابوالحسن نجفی نمرده است!

✅ ابوالحسن نجفی نمرده است!

مالک قهوه‌خانه‌ای در ماسه‌زارهای ساحل پرو می‌شوی و تنها مونست اقیانوس است. اما برای این هم دلیلی هست: مگر نه این‌که اقیانوس تصویر زندگی ابدی، وعده‌ی ادامه‌ی حیات و تسلای آخرین است؟ کمی شاعر، کمی… خدا کند که روح وجود نداشته باشد: این تنها راه است برای او که اغفال نشود، به دام نیفتد. دانشمندان به زودی وزن دقیق، درجه‌ی غلظت، سرعت عروج آن را اندازه خواهند گرفت…

وقتی آدم فکر میلیاردها روح را می‌کند که از آغاز تاریخ تا امروز پریده و رفته‌اند گریه‌اش می‌گیرد: یک منبع عظیم نیرو که به هدر رفته است. اگر سدهایی ببندند تا آن‌ها را هنگام عروج جذب کنند، نیرویی به دست می‌آید که با آن می‌توان سراسر زمین را روشن کرد. به زودی انسان تماماً قابل استفاده خواهد شد. مگر نه این‌که از مدت‌ها پیش زیباترین رؤیاهایش را گرفته‌اند تا از آن‌ها جنگ و زندان بسازند؟
(رومن گاری، پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند، ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی، ص ۹).

نجفی از قفس پرید!
کلمه‌ی مرگ را برای پایان زندگی همه‌ی انسان‌ها دوست ندارم، به ویژه آن‌ها که چیزی در این جهان آفریده‌اند که مرگ بر آن پیروز نمی‌شود. انسان مادام که می‌آفریند بر مرگ چیره می‌شود و بر او پیشی می‌گیرد. چگونه می‌توان گفت کسی مرده است وقتی چیزی نوشته است، یا چیزی گفته است یا کاری کرده است که آن را می‌توان بارها و بارها خواند یا دید یا شنید یا از آن یاد کرد. نجفی دیگر در مقام کالبدی انسانی در میان ما نیست. اما روح او همه جا هست، در نوشته‌هایی که از او می‌خوانیم و یادهایی که از او می‌کنیم. ما هستیم تا وقتی کلمه هست. روح کلمه است و کلمه زندگی و حقیقت و راه است. نجفی نیکبخت بود و نیکبخت زیست که یادگارش کلمه بود.
سعید حنایی کاشانی

@khabgard

http://khabgard.com/?p=871