📢فلوبر و دردسرهای وحشتناک ساده نوشتن

📢فلوبر و دردسرهای وحشتناک ساده نوشتن
@matikandastan

گوستاو فلوبر در نامه‌ای به لوئیز کوله درباره‌ی مادام بواری نوشت: «دیشب رمانم را شروع کردم. از همین حالا می‌توانم پیش‌بینی کنم که این سبک مرا به چه دردسرهای وحشتناکی می‌اندازد. ساده نوشتن اصلا کار آسانی نیست.»

روی میزش خم می‌شد و می‌کوشید در نثر طرحی نو درافکند، سبکی عاری از هرگونه پیرایه‌های اضافی و فوران احساسات و آراسته به رئالیسمی بی‌رحم که در قالب واژگانی دقیق و درست رخ می‌نمود این جان کندنِ واژه به واژه و جمله به جمله به حق رنجی تاب‌سوز بود.

گاه فکر می‌کنم چرا بازوانم از فرط خستگی از بدنم جدا نمی‌شوند و چرا مغزم نمی‌گدازد. زندگی زاهدانه‌ای دارم عاری از هرگونه لذت مادی و تنها چیزی که سرپا نگاهم می‌دارد شوریدگی مدامی است که گاه به گریه‌ام می‌اندازد. اشک‌هایی از سر ناتوانی که هرگز تسلی نمی‌یابد. به کارم عشق می‌ورزم، عشقی دیوانه‌وار و گمراه بسان عشق زاهد به خرقه‌ی پشم شتری که تنش‌اش را می‌خاراند. گاه که ذهنم تهی است، وقتی کلمات محو می‌شوند، وقتی درمی‌یابم که پس از سیاه کردن این همه کاغذ حتی یک جمله هم ننوشته‌ام در مبل خود فرو می‌افتم و منگ و مات در باتلاق ناامیدی گرفتار می‌آیم. از خویش متنفر می‌شوم و خود را بابت این غرور جنون‌آمیز سرزنش می‌کنم که منِ حریص و تشنه را پی اوهام می‌دواند.ربع ساعتی که می‌گذرد همه‌چیز دگرگون می‌شود و دلم باز با شادمانی به تپش در می‌آید.

اغلب از پیشرفت کندش گله می‌کرد. «انگار بوواری هیچ عجله‌ای ندارد: دو صفحه در در هفته! گاهی آنقدر دلسردم که احساس می‌کنم همین حالاست که خودم را از پنجره پرت کنم پایین» اما کم‌کم صفحه‌ها روی هم انباشته شد.
📚آداب روزانه؛ میسن کاری؛ مریم مومنی؛ نشر ماهی
(به نقل از کانال مجله روایت)
@matikandastan