📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
خوان اول:. جنگ رخش با شیر
خوان اول :
جنگ رخش با شیر
رستم از پیش زال حرکت کرد و شبانهروز درحرکت بود طوری که راه دو روز را در یک روز طی کرد پس به فکر افتاد غذایی تهیه کند پس به دشتی پر از گورخر رسید و رخش را تازاند و با کمند گورخری شکار کرد و بریانش نمود و خورد . لگام از سر رخش برداشت تا در دشت بچرد و خود به خواب رفت . در آن دشت شیری آشیانه داشت چون بهسوی آشیانهاش آمد در آنجا کسی را دید خوابیده است و اسبی در اطرافش میچرد با خود گفت : اول باید اسب را از بین ببرم تا به سوار دستیابم . پس بهسوی رخش تازید اما رخش با دودست بر سرش کوبید و دندانهایش را به پشتش فروبرد و او را کشت وقتی رستم بیدار شد و جسد شیر را دید به رخش گفت : چه کسی به تو گفت با شیر بجنگی ؟ اگر تو کشته میشدی من با این ببر بیان و این مغفر چگونه به مازندران میرفتم؟ چرا نزد من نیامدی و بیدارم نکردی؟ اگر مرا بیدار میکردی بهتر بود . این را گفت و خوابید پس وقتی خورشید سر زد رستم تن رخش را شست و زین به روی آن نهاد و بهسوی خوان دوم رفت.