📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
آثار دیگر نویسندگان داشته باشند، دیگر این ادعا که شاگردهایت را در تفکر آزاد میگذاری، قدری غیرواقع بینانه است
آثار دیگر نویسندگان داشته باشند، دیگر این ادعا که شاگردهایت را در تفکر آزاد میگذاری، قدری غیرواقع بینانه است. خوشبختانه عدهی زیادی از شاگردان گلشیری از او عبور کردهاند، اگرچه به طرز عجیبی هنوز انکار میکنند. و البته عبور از گلشیری و براهنی، هیچ ارزشی از هیچکدام از نویسندگان کم نمیکند.
اما موضع گرفتن در برابر تفکرات دیگر در حیطهی ادبی هرچند هرگز علنا به شاگردانش تجویز نمیشد و اتفاقا مکررا از زبان گلشیری خواندهایم که دیگران را به آزادی و میدان دادن به همهی صداها دعوت کرده است؛ اما خروجی کارگاه گلشیری این یکسویهنگری را نشان میدهد. برای مثال حسین مرتضاییان آبکنار، در مصاحبهای که در سال 2005 با سایت بی بی سی انجام داده اینچنین گفته است:«میتوان گفت کسانی که حالا به طور جدی قلم میزنند و آثاری خلق میکنند که مورد توجه قرار میگیرد، صبغهای از گلشیری دارند. یا شاگرد مستقیم او بودهاند یا به طور غیر مستقیم تاثیراتی از او پذیرفتهاند.» شاید باید این جملات را صرفا در جهت ستایش او از گلشیری در سالمرگش و نه حرفی جدی و مستند محسوب کنیم. آبکنار در ادامه میگوید:«یکی از غبنهای من در مرگ گلشیری این بود که نسل بعد از ما از وجود گلشیری محروم شدند.» شاید به همین دلیل است که او در گفت و گویی دیگر با علی مسعودنیا از وضعیت امروز ادبیات داستانی ابراز نارضایتی میکند و با تایید این نکته که باید مقابل این جریان (کدام جریان؟) ایستاد، فروتنانه میگوید: «تعداد ما خیلی کم است.»
یا یکی دیگر از شاگردان گلشیری، حمید رضا نجفی میگوید: «من احساس میکنم آقای براهنی چیزی برای یاد دادن به بچههایشان نداشتند، به جز آن چیزهایی که از کتابهای فراوانی که خوانده بودند یاد گرفته بودند. شاهد حرفم هم رمانها و داستانهایی است که آقای براهنی نوشتهاند.» (روزنامه اعتماد – 6 آذر 1385)
حمیدرضا نجفی و مرتضاییان آبکنار هر دو از سرمایههای ادبیات داستانی ما هستند و قصد من از نقل قولهایشان، تاختن به آنها نیست. میخواهم بگویم تفکری که گلشیری تکثیر کرد این بود که باید ادبیات داستانی را در مسیر «درست» حفظ کرد. و مسیر درست صرفا درک آنها از ادبیات داستانی بود. البته این ایراد به طرف مقابل یعنی رضا براهنی نیز وارد است.
اگرچه سر و صدای داستاننویسان شرکت کننده در کارگاههای براهنی کمتر به گوش میرسد، اما اگر شعر و نقد را هم در کنار داستان بگذاریم، این یکسویهنگری را در خیلی از شاگردان براهنی نیز میتوان یافت. در میان شاگردان براهنی نیز هستند نویسندههایی که صدای مستقل خود را یافتهاند، برای مثال میتوان به مهسا محبعلی و شیوا ارسطویی اشاره کرد. اما به طور کل خروجی فکری هر دو کارگاه اگرچه در زمینههای مختلف، اما در گفتمانی مشترک تعریف میشود. با این تفاوت که گلشیری میخواست خودش را، سبک زندگیاش را تکثیر کند و براهنی فکرش را. اگر کارگاههای ادبی این دو نویسندهی برجسته در حالی که یکی این جهان را ترک کرده ودیگری هزاران کلیومتر آن سوتر از ایران روزگار میگذراند، همچنان شعلهی اختلافات را روشن نگه میدارد، شاید دلیلش پاسخ به این سوال باشد که در کجای دنیا و کدام نویسندگان بزرگ کلاس داستاننویسی و یا کارگاههایی مدتدار برگزار میکنند؟ تا جایی که من میدانم نه تنها نویسندگان غربی چنین تجربهای ندارند، حتا جایی نخواندهام که یک نویسندهی متوسط خود را شاگرد فلان نویسنده بداند. همهی شاعران و نویسندگان، شاگردان آثار ادبی پیش از خود هستند. نهایتاًپیش میآید که یک نویسنده هنگام رونمایی کتابش، دو سه روز جلساتی میگذارد و درباره تجرباتش با مخاطبانش حرف میزند. میتوان حسین مرتضاییان آبکنار را دلداری داد که اگر رمانتیک به قضیه نگاه کنیم هر نویسنده بین 50 تا 100 سال زندگی میکند و تاکنون هم چنین بوده. جیمز جویس و شکسپیر و گوستاو فلوبر هم چنین بودهاند. اما ما اهالی ادبیات هرگز با مرگ این افراد، از وجودشان محروم نشدهایم. چون ما شاگرد ادبیات آنها هستیم نه درازگوییهایشان در جایی به نام کارگاه داستاننویسی. و در عجبم حالا که ارتباطات گسترده شده و روشن شده که در جهان ادبیات را به طور آکادمیک تحت عناوینی همچون نوشتن خلاقه و ادبیات تطبیقی و … تدریس میکنند و هیچ نویسندهای وقتش را برای تربیت نویسنده نمیگذارد، تعداد این کلاسها از هر دو سو، هم شاگردان براهنی و هم شاگردان گلشیری به شکلی هرمی در حال افزایش است.
6- نتیجه: از توی اینها که گفتم، چیزی عاید ادبیات ما میشود؟