جنوب مرز، غرب خورشید. هاروکی موراکامی.. از متن کتاب:

جنوب مرز، غرب خورشید
هاروکی موراکامی

از متن کتاب:
جنوب مرز در حقیقت اسم آهنگ معروفی در سبک جاز است و شخصیت اصلی کتاب در دوران کودکی خود آن را از روی صفحه ی گرامافون دوستش گوش میکند و از آنجا که اعجاز نت های به هم پیوسته ی این آهنگ در آن سن و سال برای هر دوی آنها عجیب و بی مانند می نموده تا سال ها بعد در ذهن آن ها باقی می ماند.
غرب خورشید نیز اصطلاحی است که شخصیت زن داستان از آن یاد میکند تا نوعی بیماری را که به هیستری سیبری معروف بوده برای دیگری توضیح دهد؛ در این بیماری به دلیل برهوت برفی سیبری ، کشاورزان پس از چندین سال کار کردن در آن خالی سپید به جنونی غریب دچار میشوند و با پای پیاده و در جست و جوی سرزمینی سبز داس خود را بر زمین انداخته و به سمت غرب خورشید میروند تا این که در نهایت در جایی از برهوت سرد و یخی جان می سپارند.

شخصیت های اصلی داستان درگیر کولاژ غریب اتفاقات در گذارهای مختلف زمان در زندگی اشان میشوند، رویاها و آرزوهایشان را تماما فنا شده میبینند و همانند همان کشاورزان خود را در برهوت سرد و یخی زندگی تنها می یابند، در خالی بی انتها، یه فضای تهی و بی کران که تا چشم کار میکنه خالی و پوچ و خالی و پوچ، داس خود را زمین نهاده به سمت غرب خورشید می دوند ... به سمت نابودی و مرگ...
در متن داستان می خوانیم"...اما اون موقع اصلا متوجه نبودم ، نمیدونستم می تونم یکی رو اون قدر برنجونم که دیگه تا آخر عمرش علاجی برای شکست روحی اش نباشه. این که یه نفر فقط با زندگی کردنش بتونه یکی دیگه رو به ورطه ی نابودی بکشونه طوری که دیگه هیچ وقت از غم فارغ نشه و سر پا نایسته...".