📢چرا «سلبریتی» ها، مرجع مناسبی برای معرفی کتاب نیستند؟

📢چرا «سلبریتی» ها، مرجع مناسبی برای معرفی کتاب نیستند؟
@matikandastan

علی جعفرآبادی: ◀درست ده سال قبل، وقتی هفته‌نامه مشهور “همشهری جوان” از پسرک جوانی که به بهانه‌ی موفقیت سریال شبانه‌ی عاشقانه‌ای، تبدیل به ستاره‌ی آن روزهای سینما و تلویزیون شده بود پرسید چه کتابی به مخاطبین نشریه‌ی ما پیشنهاد می‌دهید، پاسخ عجیب بود: “بدون تعارف باید بگویم اهل مطالعه نیستم. به نظرم کتاب خواندن یک‌جور وقت تلف کردن است و هیچ‌وقت نتوانستم با کتاب ارتباط برقرار کنم! .” او البته باصداقتی بیش و کم طنز، چیزی که واقعاً در دل داشت را گفته بود؛ اما روشن است که چقدر راحت و ساده می‌توانست برای حفظ وجهه‌ای روشنفکرانه بر قامت ستاره‌وار خود، از علاقه‌اش به مطالعه بگوید و کتابی را که همان روزها دست کسی دیده بود را، جای کتاب موردعلاقه‌اش جا بزند. ستاره‌ی مذکور این کار را نکرد، اما دیگرانی این کار را می‌کنند، و “دیگران تر” هایی (!) هم پیشنهاد این بازیگرها و خواننده‌ها و ورزشکاران را، زود به کتابخانه‌ی خود اضافه می‌کنند . دلیل‌؟ روشن است. آنچه سلبریتی معرفی کند، حکماً محصول دندان‌گیری ست. چه دم‌نوش نعنایی باشد، چه کتاب.

◀کتاب مشهور “بی‌شعوری”، چیزی قریب به دو سال قبل ( و شاید کمتر ) روی دور تمام‌نشدنی چاپ‌های متعدد افتاد. کتاب مثل بمبی در بازار ترکید و کمتر کسی از پیگیران فضای کتاب و کتاب‌خوانی می‌توانست گذری به بازار کتاب داشته باشد و چیزی درباره‌ی بی‌شعوری نشنود. حتی درحالی‌که جلوه‌هایی مثل “خودکار هدیه‌ی اشانتیون” کتاب ( باورتان می‌شود کتابی در بازار نشر جدی و جریان اصلی کتاب‌خوانی، خودکار اشانتیون هدیه بدهد؟!) به واضح‌ترین و روشن‌ترین وجه ممکن، از ابتذال جاری در پروسه‌ی تولید محصول حکایت می‌کرد، اما بی‌شعوری به یکی از مهم‌ترین کتاب‌های سال نشر خود تبدیل شد، تا جایی که حتی میان عوام‌الناس و آن‌ها که چندان در جریان اصلی کتاب‌خوانی ایران جایی نداشتند هم، اسم‌ورسمی به راه انداخت. دلیل؟ روشن است. کشور ما کشور “موج” است. و وقتی موج حرکت خود را شروع کند، “به موج نپیوستن” ترسی از عقب‌ماندگی به همراه خود خواهد داشت. حالا موج می‌خواهد همدردی با کشته‌شدگان انفجارهای پاریس باشد، یا خرید کتاب بی‌شعوری، یا قبل‌تر از آن، “دا”.

◀در پروسه‌ی انتخاب کتاب برای خرید و سپس مطالعه، محتوای کتاب، یا هر عنصر و عاملی که ربط و نسبتی با درونیات اثر و آنچه در دل صفحاتش جاری است داشته باشد، حرف آخر را می‌زند؛ یا به عبارت بهتر، اصلاً حرفی نمی‌زند! پس با صدرنشینی طولانی‌مدت کتابی در جداول فروش روبه‌روییم، که به‌صرف درج نام “ترانه علیدوستی” به‌عنوان مترجم، در هفته‌ی اول پخش به چاپ دوم می‌رسد ( کتاب تاریخ عشق، نوشته‌ی نیکول کراوس) که حتی خرده نامی از نویسنده‌ی آن یا کیفیت متن اثر، پیش‌تر به گوش هیچ‌یک از مخاطبینش نرسیده ( حتی قبل‌تر از این، وقتی علیدوستی کتابی از یک نویسنده‌ی مشهورتر، یعنی آلیس مونرو ترجمه کرده بود، بدون شک بخش اعظم خریدارانش نامی از مونرو نشنیده بودند) یا با اقبال عجیب‌وغریب “بی‌شعوری” مواجهیم، که خریدنش بیش از آنکه “خریدن” باشد، “بر موج‌سوار بودن” و از موج عقب نیفتادن است. یا پیش‌تر از این، وقتی اشک‌های مریلا زارعی در تعریف از کتاب “دا”، و البته چندین و چند عامل دیگر آن را به چاپ صد و چندم می‌رساند، کسی توجهی به دسته‌دسته کتاب دفاع مقدسی ارزشمند نداشت که به چاپ دوم هم نمی‌رسیدند، و ارزش آن‌ها اگر از دا بالاتر نبود، پایین‌تر هم نبود. گله البته از فروش بالای دا نیست. گله از کتاب‌های گروه دوم و خاکی است که روی آن‌ها را گرفته و البته اشک‌های مریلا زارعی!

◀چرا تنها دروازه‌ای که همیشه به روی همه باز است و هیچ بازرس و نگهبانی ندارد، بازار معرفی و نسخه‌پیچی کتاب است؟ اگر بیماری مبتلابه درد معده، برای حل مشکل خود، از یک ورزشکار یا هنرپیشه طلب معرفی داروی مناسب کند، حتماً از شدت بلاهت بار بودن این وضعیت، دهان‌ها از تعجب بازخواهد ماند؛ اما هیچ‌کس تعجب نمی‌کند که چرا معرفی کتاب، هیچ چارچوب و منزلت و شانیتی نیاز ندارد، و برای “هر” بیماری، “هر” کسی، هر “دارو”یی را می‌تواند معرفی کند. و معرفی که سهل است؛ موجی از اقبال به کتاب خوش‌بخت موردنظر هم به راه خواهد افتاد.

◀معرفی کتاب، متخصص نیاز دارد و کار بلد و راه‌شناس. و هر معرفی، به سلیقه‌ای دارای شان نیاز دارد، نه سلیقه‌ی باری به هر جهت هر سلبریتی و نامداری. هرچند همان موقع هم باید دست به آسمان برد که فرد موردنظر، لااقل کتاب معرفی‌شده را یک‌بار از ابتدا تا انتها خوانده باشد... (منبع: الف یا)
@matikandastan