غلط کردن دوباره. یا. ژستهای روشنفکری را کنار بگذاریم!

غلط کردن ِ دوباره
یا
ژستهای روشنفکری را کنار بگذاریم!
@matikandastan

مهرداد صدقی: هر وقت می خواستم از پدرم پول بگیرم برای جلب توجه او تا چند روز پسر خیلی خوبی میشدم. مثلا به طور خودجوش میرفتم نانوایی، یا اینکه باغچه ها را آب میدادم و یا روی علایقش کار می کردم.
میدانستم پدرم از کتابهای قدیمی خوشش می آید. وقتی یکی از دوستانم گفت کتاب امیر ارسلان نامدار را دارد؛ بلافاصله آن را از او امانت گرفتم. چندباری اسمش را از پدرم شنیده بودم اما ذهنیتی از داستانش نداشتم.
وارد حیاط که شدم پدرم داشت باغچه ها را آب میداد. کتاب را نشان دادم و با خوشحالی گفتم: من کتاب امیر ارسلان نامدار را گرفته ام. پدرم هم با خونسردی گفت تو غلط کرده ای.
با شنیدن این جمله فهمیدم نقشه ام نگرفته اما کنجکاو شدم کتاب را بخوانم و ببینم چرا غلط کرده ام. از همان سطر اول مجذوب کتاب شدم و تا نیمه شب نصفش را خواندم. برای خواندن بقیه کتاب آنقدر بی تاب بودم که فردا صبح قبل از خوردن صبحانه دوباره کتاب را برداشتم و تا ظهر همان روز تمامش کردم. اصلا دوست نداشتم به این زودی تمام شود. برای همین چند روز بعد تصمیم گرفتم دوباره غلط کنم و باز در دنیای عاشقانه و خیالبافانه آن غرق شوم.
هرچند حالا این کتاب برایم کودکانه به نظر میرسد اما اعتراف می کنم کتابهای معدودی بوده که آنقدر برایم جذاب باشد که ظرف دو ماه حدود چند بار دیگر هم غلط کنم.
بعضی وقتها باید ژستهای روشنفکری را کنار بگذاریم و صادقانه با خودمان روبرو شویم. ما در ادبیات معاصر خودمان از افسانه های جذاب و عاشقانه های خیالبافانه دور افتاده ایم و آن را نازل دانسته ایم در حالی که هر ژانری برای خودش عالمی دارد و طرفدارانی.
حالا که سالها گذشته، دیدن سریال بازی تاج و تخت همان لذت را برایم تداعی می کند.
@matikandastan