📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
درود و ارادت. این مقاله رابطه منتقد و یک اثر داستانی را خیلی خوب نشان میدهد
درود و ارادت
این مقاله رابطه منتقد و یک اثر داستانی را خیلی خوب نشان میدهد.
رگتایم، رمانس پیشگویانه دکتروف
هارولد بلوم | بهار احمدیفرد |
رگتایم، بیست و پنج سال پس از انتشار، وقتی دوباره آن را میخوانیم رمانس دلنشینی است ولو از برجستهترین اثر دکتروف فاصله زیادی داشته باشد. به زعم من، شهر خدا[۱]که شدیدا تجربی و گزنده است بهترین اثر اوست. یک داستان وهمشکل ۱انگیز Phantasmagorical فوقالعاده که در لایههای زیرینش، موضوع هولاکاست طرح شده. قصههای دیگر دکتروف مثلکتاب دانیل[۲]، آب کردن[۳] هم به خاطرم میرسد، ولی رگتایم نه. هرچند، رگتایم نه فقط سزاوار توفیق همهجانبهاش هست بلکه فرمولهایی را با ظرافت وارونه کرد که در یک دوره تاریخی خاص منجر به خلق آثاری شدند که به غلط آنها را بیرون از ظرف زمان میدانیم. پیرمرد و دریای همینگوی و دلبند تونی موریسون از آن جملهاند.
دکتروف رگتایم را جوری نوشته که به سال ۱۹۱۶ متعلق بنماید و یک دهه قبل را هم زیر پوشش داشته باشد. دکتروف کتابش را از گزند زمان مصون میدارد. جاناتان ربن[۴] در نقد عالیاش، رگتایم را بیشتر شکننده میداند تا . ولی این شکنندگی را به نحوی موذیانه تعمدی میداند.
رگتایم، مانند اکثر آثار دکتروف، بیشتر یک رمانس است تا نوول. تاکید مستدل بر یک تفاوت ژانری بین نوول و رمانس منظور من است. آخر این روزها رمانس تا آنجا ارج و قربش را از دست داده که فقط بر حکایتهای الفیه و شلفیه شبهتاریخی bodice-ripper ارجح دانسته میشود. (حال آنکه) سر والتر اسکات[۵]، هاتورن[۶]، برونته[۷] و ویلیام موریس[۸] رمانسهای اعلای زبان انگلیسی را نوشتند. رمانس یک قصه منثور بلند است که در آن تیپهای نمادین، هیکلها، مکانهای خیالی و رویدادهای شگفتآور عوض شخصیتپردازی مبتنی بر روانشناسی حضور دارد.شهرخدا بهترین رمانس دکتروف است و در میان تمام قصههایش فقط کتاب دنیل است که به نوول بیشتر میل میکند تا رمانس.
کولهاس واکر[۹]، یکی از شخصیتهای خیالی رگتایم، جذابترین و در عینحال اقتباسیترین شخصیت کتاب، برداشتی از«مایکل کوهلهاس[۱۰]» اثر عالی فن کلایست[۱۱]درباره ناعدالتی و خشونت است. اگر معیارمان بازنمایی واقعگرا باشد واکر ابزورد است ولی روح کنایی اثر و قلم سبکپرداز دکتروف است که استحاله پیانیست جز به شورشی را متقاعد کننده مینماید. کولهاس واکر هرگز خشن یا مستبد نیست. حتی با آنها که به چشمشان به عمل اوست، فروتن است و فقط از آنها میپرسد آیا انجام کاری را لازم میدانند؟ منش او در برخورد با آنها از اندوه همیشگیاش نشات گرفته. خشم مهارشدهاش مثل یک آهنربا عمل(جذب) میکند. نمیخواست اثری از موسیقی، حتی یک آلت موسیقی در پناهگاهها باشد. آنها قوانین را با جان و دل میپذیرفتند. تختخواب تاشو آورده بود و آنجا را پادگان کرده بود. کار آشپزخانه و نظافت منزل را اشتراکی انجام میدادند. ایمان داشتد به باشکوهترین وجهی جان میبازند. ایمان، مسبب پدید آمدن خودآگاهی دراماتیک و متعالی در آنان بود.
تکرارها و سادگیهای تقلیلگرایانه، فرقهای و ایدئولوژیک هستند و از این رو کمی نگرانکننده. من میتوانستم در خیال«تیموتی مکوای[۱۲]» را جایگزین «کولهاس واکر» کنم و هرکدام از دنبالهروهایش را یک تری نیکولز[۱۳] فرض بگیرم. منتقدانی که رگتایم را به عنوان اثر تمثیلی چپ تقبیح کردند، نکته اصلی را ملتفت نشدند: دکتروف، جک لندن نیست، عناصر کمیکاستریپ رگتایم به این دلالت داردند که هر تمثیل سیاسی به راحتی آب خوردن برگشتپذیر است.
از رگتایم که فاصله میگیرید، میشود آن را مدیون موسیقی حماسی دانست. این ویژگی اجتنابناپذیر وجود دارد که پرسوناژهای تاریخی، موفقتر و سرزندهتر از شخصیتهای ابداعی دکتروف هستند: اما گلدمن[۱۴] نیرو و مادیت دارد، اما برادر انقلابی جوانش در حد یک انتزاع باقیمانده. با وجود این؛ دکتروف از موضوعی که خوب آن را فهمید به نفع خود بهره میبرد.. کولهاس واکر و برادر کوچکتر وضعیت تاثرآمیز یا انعکاسی ندارند اما هری هودینی[۱۵] دارد، و این به نوبه خود یک کنایه مهارشده دیگر است.
زمانی که در سال ۱۹۷۵ رگتایم را خواندم، ظرافت یا شکنندگی تعمدی آن مرا اذیت کرد، که البته حالا این تاثیر کمتر شده. ریاستجمهوری جورج بوش، ما را به ۱۹۰۶ بازگرداند. دستکم اگر دولت حاکم بتواند برنامهاش را تصویب و عملی کند، در آینده به آن سالها بازخواهیم گشت. عصر مورگان بازگشته است، ولی اینبار به صورت یک آمریکای آنلاین. نمایش مضحک حال حاضر ما در رگتایم پیشگویی شده و بصیرت دکتروف درباره ذات کشور و تاریخ به احتمال قریب به یقین در سالهای آتی به اثبات خواهد رسید.
[۱] City of God
[۲] Book of Daniel
[۳] The Waterworks
[۴] Jonathan Raban
[۵] Sir Walter Scott
[۶] Hawthorne
[۷] Brontës
[۸] William Morris
[۹] Coalhouse Walker
[۱۰] “Michael Kohlhaa