تون بازگشت و با موریس ناتانسون، استاد فلسفه، که در غیاب او به دانشگاه پیوسته بود آشنا شد

تون بازگشت و با موريس ناتانسون، استاد فلسفه، كه در غياب او به دانشگاه پيوسته بود آشنا شد. بارتلمي معتقد است كه ناتانسون تأثير عميقي در رشد فكري او داشته است و بعدها رابطه دوستي‌‌شان تا پايان عمر ادامه پيدا كرد. بارتلمي همزمان شغل خبرنگاري را به صورت جدي‌تر با كار در روزنامه هيوستون پُست آغاز كرد. او در مصاحبه‌اي با لري مكافري كه در سال 1982 در پارتيزان ريويو به چاپ رسيد مي‌گويد: «واضح بود كه براي نويسنده‌شدن بايد اول در روزنامه‌ها كار كرد، همان‌طور كه همينگوي اين كار را كرده بود». در عين حال، در دانشگاه هيوستون نشريه ميان رشته‌اي فورم را تأسيس كرد و سردبيري آن را برعهده گرفت.
در سال سوم، بدون گرفتن مدرك، دانشگاه را ترك كرد و پس از آن مسئوليت‌هاي متعددي را بر عهده داشت تا اينكه به عضويت هيئت مديره موزه هنرهاي معاصر هيوستون درآمد و طولي نكشيد كه مديريت اين موزه به او سپرده شد. اين مسئوليت او را بر آن داشت تا اطلاعات گسترده‌اي در زمينه‌هاي مختلف جمع‌آوري كند و براي اين منظور حدود سه سال به‌طور مرتب نشريه‌هاي علمي و رشته‌هاي گوناگون را مطالعه مي‌كرد. شايد جمع‌آوري دست‌ساخته‌هاي فرهنگي پراكنده براي نمايشگاه‌هاي موزه در شكل‌گيري شيوه كلاژنويسي او كه بعدها در داستان‌هايش به وفور از آن استفاده كرد نقش مؤثري داشته است.
در سال 1962 به نيويورك رفت و سردبيري روزنامه‌اي در حوزه هنر و ادبيات به نام لوكيشن را برعهده گرفت. يك سال بعد اولين داستان خود را در مجله نيويوركر به چاپ رساند و از آن پس به يكي از نويسندگان ثابت اين مجله تبديل شد. در سال 1962 اولين مجموعه داستان خود را منتشر كرد و از آن پس به مدت سه دهه از پيشگامان ادبيات معاصر آمريكا بود. او 9 مجموعه داستان ديگر از خود بر جاي گذاشت و در مدت همكاري‌اش با مجله نيويوركر 129 داستان از او در اين مجله چاپ شد. تعدادي از اين داستان‌ها بعدها در قالب دو كتاب شصت‌ داستان و چهل داستان كه گلچيني از بهترين داستان‌هاي او بودند جمع‌آوري شد و به چاپ رسيد. او همچنين چهار رمان با عناوين سفيد برف، پدر مرده، بهشت و پادشاه نوشت. سال 1972 كتابي براي كودكان با عنوان ماشين آتش‌نشاني كمي عجيب و غريب منتشر كرد و جايزه كتاب ملي را در حوزه ادبيات كودك به خود اختصاص داد.
بارتلمي در سال 1974 تدريس نويسندگي خلاق را در سيتي كالج نيويورك آغاز كرد. در 1979 به دانشگاه هيوستون دعوت شد تا در برنامه نويسندگي خلاق اين دانشگاه تدريس كند. در ابتدا فقط يك نيم سال تحصيلي در هيوستون تدريس مي‌كرد و محل زندگي‌اش همچنان در نيويورك بود. اما در سال 1983 به هيوستون رفت و استاد تمام وقت دانشگاه اين شهر شد.
از بارتلمي علاوه بر داستان‌ كوتاه و رمان آثار متعددي از جمله چند نمايشنامه،مقاله‌هاي متعددي با موضوع هاي مختلف، چند كتاب غيردرسي و تعداد زيادي مصاحبه برجا مانده است. او همچنين برنده جوايز ادبي متعددي شد. بورس گوگنهايم در سال 1966، جايزه بهترين كتاب سال مجله تايم در سال 1971 براي كتاب زندگي شهري، جايزه كتاب ملي در حوزه ادبيات كودك در سال 1972 براي كتاب ماشين آتش‌نشاني كمي عجيب و غريب، جايزه مورتون داون زيبل در سال 1972، جايزه جسي اچ. جونز در سال 1976 براي رمان پدر مرده، و در سال 1982 نيز نامزد دريافت جايزه محفل منتقدان كتاب ملي، جايزه ادبي فاكنر در حوزه داستان و جايزه كتاب لس‌آنجلس تايمز براي كتاب شصت داستان شد.
بارتلمي يكي از نويسندگان خلاق قرن بيستم بود. مجله نيويوركر درباره او مي‌گويد: «دونالد بارتلمي تأثير به سزايي در داستان كوتاه امروز داشته است، درست به همان اندازه كه همينگوي و اهارا در زمان خود در شكل‌گيري اين ژانر ادبي به صورت امروزي آن نقش داشته اند.» نشريه سان‌ديگو يونيون درباره او مي‌نويسد: «بارتلمي شايد بيش از هر نويسنده امريكايي ديگر مرزهاي هنر داستان‌نويسي را از نو تعريف كرده باشد.» او بي‌ترديد نويسنده‌اي است كه آثارش را در قرن‌هاي آينده نيز خواهند خواند. بارتلمي از آن دسته نويسندگان پيشرو است كه بسياري از نويسندگان ديگر در برابرشان احساس حقارت مي‌كنند. تا آن‌جا كه نشريه‌اي مي‌نويسد آخرين نويسنده امريكايي كه همچون او قادر بود از زواياي مختلف و با شيوه‌هاي متفاوت با خميرمايه‌هاي داستاني بازي كند جيمز جويس بود و امروز وجود چنين استاد مسلمي با آن زبان طنزآميز و منحصربه فردش موهبتي براي ادبيات ما محسوب مي‌شود.
بارتلمي معلمي محبوب بود و علاوه بر تدريس نويسندگي، مدير برنامه نويسندگي خلاق دانشگاه هيوستون نيز بود و اين مسئوليت را تا زمان مرگش بر عهده داشت. او 23 جولاي سال 1989 به علت ابتلا به بيماري سرطان در هيوستون درگذشت.
كتاب «رابرت كندي از غرق‌شدن نجات يافت» نوشته:دونالد بارتلمي را مزدك بلوري ترجمه و نشر ني منتشر کرد...