📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
دنیای تو ساعت چند است؟. ✒درباره داستان بلند «هشتوچهلوچهار» نوشته کاوه فولادی نسب
@matikandastan
📃در دنیای تو ساعت چند است؟
✒درباره داستان بلندِ «هشتوچهلوچهار» نوشته کاوه فولادی نسب
آراز بارسقیان: ◀داستان میخواهد بیستوچهار ساعت از زندگی نیاسان زمانی، ساعتساز آرام و کمحرف خیابان انقلاب، نزدیک قنادی فرانسه، روبهروی سینما سپیده را روایت کند. ایدهی رمانها و داستانهایی که در یک روز نوشته میشود و تأکیدهای مختلفی بر «یک روز» دارند تازگی خاصی ندارند و عرصهی نیازمودهای نیستند. نکتهای که از نقدهای ادبیات داستانی ما رخت بربسته و هیچوقت بهش توجه نشده این است که هر اثری را با ایدئال رماننویسی جهان مقایسه میکنیم. هر اثری با خودش و فقط خودش اگر مقایسه بشود به دنیای نقد منطقیتری میرسیم. یک اثر، ایدئال و ضد ایدئالِ خودش را در خودش دارد و باید ببینم در نهایت این دانه در شکل تکامل یافتهی خود به چه تبدیل شده؟ آیا توانسته رشد سالم داشته باشد و اصلاً دانهی چه گیاهی است؟ نویسندهی این مطلب خودش را ملزم میداند که اثر را از دید خود اثر نقد کند، نه از کانال مقایسه با آثار برتر جهان و نه از دید پایین به بالا.
◀شخصیتی که در پرداخت متناقض است نه در سازوکار ذاتی خویش، داستانی که عملاً دربارهی جوانی است که در زندگی جای خالی عشق دارد و در یک نگاه دلوجان خود را برای دختری که نمیشناسد میبازد و در نهایت نویسنده میخواسته فضای واقعی را با فانتزی ترکیب کند ـ وقتی شخصیت در کمایی شبانه است، به این نتیجه میرسد که آن بدر (صاحب ساعت هرتیج) در نهایت با او ازدواج میکند و این یعنی اوج خوشبختی برای شخصیتی که هیچ مشکل خاص و حتی عامی ندارد. نه درگیر مسائل اجتماعی است و نه درگیر مسائل فردی و تنها خوشیاش این است که دختری مناسبش پیدا شود و مثل دو زوج دیگر داستان خوشبخت شود. شاید واهه و همسرش مشکل بچهدار شدن داشته باشند، ولی نویسنده در قسمت فانتزی کتابش این امید را به ما میدهد که در آیندهای نزدیک آنها بچهدار شدهاند و همه چیز خوب است. تمام اینها به کنار، شاید اصلاً نیاسان اینها مشکلش نیست. او همانی است که نویسنده میگوید. یعنی «مجرد» است و کل داستان، داستان رمانتیکی است که خیلیها چیزها بیمورد رویش سوار شده، اما اگر خوب بررسی کنیم متوجه میشویم این ساخت عاشقانهی پیرنگ که باز هم سوار بر تکههای داستان شده، ساختی است بر اساس داستانهای عاشقانهی عامهپسند با پایان خوشی که شاید لزوماً حاصل خوشبینی نویسنده نیست. بلکه دیکتهی چنین داستانهای عامهپسند مخفیای است.
@matikandastan