کالیگولا: وای کائسونیا! من هم می‌دانستم ناامیدی هست، اما نمی‌دانستم یعنی چه

کاليگولا: وای کائسونيا! من هم می‌دانستم ناامیدی هست، امّا نمی‌دانستم یعنی چه.
من هم مثل همه خیال می‌کردم ناامیدی بیماری روح است، امّا نه!
بدن زجر می‌کشد،
پوست تنم دردمی‌کند،
سینه‌ام، دست و پایم...
سرم خالی است و دلم بهم می‌خورد.
و از همه بدتر، این طعمی است که در دهانم است.
نه خون است، نه مرگ...
اما کافی ست زبانم را تکان‌دهم تا دنیا سیاه شود و از همه‌ی موجوداتْ نفرت کنم، چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن!



☞ @vagoyeha