📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
✒گاهی ایدهها سر زا میمیرند.. 📜توصیههای نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی.. 📒کی به نوشتن فکر میکنید؟
✒گاهی ایدهها سرِ زا ميمیرند
@matikandastan
📜توصیههایِ نويسندگیِ هوشنگ مرادی کرمانی
📒کی به نوشتن فکر میکنید؟ فصل خاصی؟ در شرایط روحی خاصی؟
همیشه؟ هروقت بیاید ...
📖هر وقت بيايد. البته معمولا تابستانها فكر میكنم و زمستانها مینويسم. وقتی مینويسم سرما را احساس نمیكنم!
📒ایده برای شما چطور به و جود میآید؟ به دنبال آن میروید و آن را خلق میکنید؟ خودش باید بیاید؟
📖خودش میآيد. ذهن من مثل آهنرباست، میشود گفت «جرقهربا». يكهو میبينم عجب موضوع جالبی! قديم در ذهنم میماند اما حالا كه پير شدهام بايد يادداشتش كنم وگرنه میپرد.
📒برای خلق ایده خودتان را در چه شرایطی قرار میدهید؟ بین مردم میروید؟ محیط خاصی را انتخاب میکنید؟ در اتاق در بسته یا زمان خاصی به آن فکر میکنید؟
📖وقتی ايده (جرقه اوليه) خودش میآيد و ذهن، آن را توی هوا میگيرد، ديگر نيازی نيست از اين جور كارها بكنم. البته همه ايدهها به گُل نمینشينند كه بعد ميوه شوند. بيشترشان سرزا میميرند.
@matikandastan
📒بعد از اینکه ایدهای شکل گرفت، چطور آن را ورز میدهید؟ میگذارید زمان بگذرد و خودش خودش را در ناخودآگاه شکل بدهد؟ با آن ور میروید؟ خودتان را مقید میکنید به اینکه پس از مدت زمان خاصی که از شکلگیری ایده گذشت، شروع به نوشتن کنید؟
📖بعضی از موضوعها(ايدهها) سمج هستند و به ته روح و ذهن آدم میچسبند و به اين آسانيها كنده نمیشوند و مرا راحت نمیگذارند، همه جا با من میآيند، حتی جاهايي كه نبايد بيايند و هی بزرگ و پهنتر میشوند. میخواهند خفه كنند. میگويند: مرا بنويس تا راحت شوی!
📒زمانی که شروع به نوشتن میکنید تمام داستان را میدانید؟ کلیات را میدانید؟ یا اصلا نمیدانید قرار است چه بشود و جلو میروید كه ببینید چه پیش میآید؟
📖فرق میكند. گاهی پايان خوبی دارم و سعی میكنم پيشدرآمدی برايش درست كنم. نقشهاش را توی ذهنم میكشم، بارها توی ذهنم مینويسم و خط میزنم و مدام صحنههايش را عوض میكنم تا موقع نوشتن. موقع نوشتن كلی چيز توی ذهنم و كلی يادداشت توی دفترچه دارم. شروع میكنم به نوشتن، برای نوشتن جمله اول يا صحنه اول گاهی بيست بار بيست جور مختلف مینويسم تا راه بيفتم. تازه گاهی يادداشتها و فكرهای قبلي به كار نمیآيد و داستانی ديگر خود به خود میجوشد و روی كاغذ میآيد. (منبع: مجله داستان همشهری، آذر ٨٩)
@matikandastan