داستانک/ matikandastan شب. حسن شیردل

داستانک/ matikandastan@

قصه شب
حسن شیردل

(شدت آب دريا انقدر زياد بود كه چشم ماهي ها را در مي آورد و بجاي گوش ماهي ها لب ساحل پر از چشم ماهي ها می شد. این شروع قصه ای بود که کوسه های دریا هرشب به جای لالایی برای کودکانشان می گفتند...)
و نامادریمان چون ما می ترسیدیم و می گفتیم نگو، می ترسیم می خوابیم؛ بقیه قصه همیشگی را هیچ شبی نگفت.

@matikandastan