همرنگی با جماعت.. جیمز تربر خلاصه‌ی یک نوع همرنگی با جماعت را در توصیف زیر منعکس کرده است:

همرنگی با جماعت

یکی از پیامدهای این واقعیت که انسان حیوانی اجتماعی است، این است که او همواره در بین ارزش های مربوط به فردیت و ارزش های مربوط به همرنگی با جماعت ، در حالتی پر از تنش به سر می برد. جیمز تربر خلاصه ی یک نوع همرنگی با جماعت را در توصیف زیر منعکس کرده است:

ناگهان شخصی شروع به دویدن کرد. احتمال دارد وی ناگهان به یاد آورده باشد که با زنش وعده ملاقات داشته و مدتی هم از آن گذشته است. هر چه بود، وی می خواست به سمت شرق خیابان برود (احتمالا به سوی رستوران مارامور که جای مناسبی برای ملاقات یک زن و شوهر است، می دوید).
شخصی دیگر که شاید پسر روزنامه فروش شاد و سرخوشی بود نیز شروع به دویدن کرد. فرد دیگری که بازرگانی موثر و تنومند بود نیز دویدن آغاز کرد. در اثنای ده دقیقه، همه مردم در خیابان «های» (از ایستگاه یونیون گرفته تا اجاره دادگستری) می دویدند.
صداهای درهم و برهم، به تدریج بر کلمه «سد» متمرکز شد. «سد شکسته شده است. این ترس و وحشت را پیرزنی نحیف، یا یک پلیس راهنمایی، یا پسری کوچک، در قالب الفاظ ریخته بود؛ به درستی معلوم نبود چه کسی این کار را کرده است و دیگر این امر هم اهمیتی نداشت. زیرا در اندک مدتی، دوهزار نفر در حال فرار بودند و فریاد می زدند: "به طرف مشرق بروید، به طرف مشرق" و به سمت شرق رودخانه که دور از خطر بود، می گریختند. زنی بلند قد و لاغراندام با چشمانی نافذ و چانه ای فشرده، در وسط خیابان دوان دوان از کنار من رد شد. با آن همه سر و صدا، هنوز من نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است؟ به سختی خود را به آن زن رساندم، چون با اینکه بیش از پنجاه سال عمر داشت، وضع جسمیش عالی بود و به شکل زیبایی می دوید، نفس نفس زنان پرسیدم :"چه شده است؟" نگاهی به من انداخت و ضمن دویدن همچنان بر سریعت خود افزود، گفت: " از من نپرس از خدا بپرس"

📚روانشناسی اجتماعی
✏الیوت ارونسون
ترجمه دکتر حسین شکرکن
@mind_health_psy
@fatemeh_rabbani