چندماه پیش، شاید وقتی فیلیپین بودم،

#سفرگرجستان

چندماه پیش، شاید وقتی فیلیپین بودم،
یه پیامی توی اینستاگرام از یه دختری گرفتم که با همسرش و دوچرخه‌هاشون رفته بودن باتومی و همون هاستلی که من قبلا رفته بود وبرای یادگاری اسکناس پونصد تومنی و آدرس اینستام رو چسبونده بودم به دیوار خاطر‌هاشون.
خیلی برام جالب بود و اون موقع کلی ذوق کردم که ندا و آلفردو اسکناسم رو دیدن.
وقتی رسیدم تفلیس، ندا پیام داد که :
دخترجونی پاشو بیا بورجومی و همدیگه رو ببینیم☺️

بله، اینطوری شد که رفتیم بورجومی و مهمون ندا و آلفردو بودیم که زندگی ساده، پر از هیجان و پر از عشق داشتن.

ندا اهل ایران و آلفردو اهل تگزاس🇮🇷🇨🇱

هر دو سایکل توریست🚴‍♂️🚴‍♀️
هر دو معلم زبان انگلیسی👩‍🏫👨🏻‍🏫
هر دو ساکن موقت استانبول🕌
هر دو عاشق رقص لاتین🕺💃🏻

با اینهمه شباهت مگه میشه عاشق هم نشن💑

بعدشم که میان گرجستان زندگی کنن چون خیلی ارزونتر و خلوت‌تر از استانبول بود.
و اینطوری شد که من شدم یه دختر خو‌ش شانس و دوتا دوست خیلی خوب پیدا کردم که کلی ازشون زبان و رقص و زندگی یاد بگیرم😍👌❤️

@misgray