زندگیام را صعود میکنم... لحظههایم را میرقصم... نگاهم را تعارف میکنم...
از شهر کوتایسی هیچهایک کردیم تا شهر خونی
.
از شهر کوتایسی هیچهایک کردیم تا شهر خونی.
از اونجا هم یهو ، یه مارشوتکا یا همون مینیبوسهای گرجی، جلومون نگه داشت که اگر میخواید برید اُکاتسه کنیون بپرید بالا!🚌
ماهم از خداخواسته پریدیم بالا و یهو دیدیم توی جمعی قرار گرفتیم اکثر سن بالا،
همه دسته گل به دست،💐
یه شیشه آب و یه ظرف شیرینی!!!🍾
حدس زدیم اینا دارن میرن قبرستون و زیارت اهل قبور⚰️
ما هم شروع کردیم باهاشون حرف زدن البته با ایما، اشاره و کمی روسی دست و پاشکسته!
اصرار هم داشتن در مورد سیاست و اقتصاد حرف بزنن!! حالا پدربزرگ ول کن این سیاست رو، بریم فاتحه خونی😉😅
@misgray