👈 یک پسر برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز می‌فروشند در ایالت کالیفرنیا رفت …مدیر

👈 یک پسر برای پيدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به يكی از اين فروشگاهای بزرگ كه همه چيز مي فروشند در ايالت كاليفرنيا رفت.

مدير فروشگاه به او گفت: «يك روز فرصت داری تا به طور آزمايشی كار كرده و در پايان روز با توجه به نتيجه كار در مورد استخدام تو تصميم می‌گيريم.»

در پايان اولين روز كاری، مدير به سراغ پسر رفت و از او پرسيد كه چند مشتری داشته است؟ پسر پاسخ داد: «يك مشتری»

مدير با تعجب گفت: «تنها يك مشتری؟ بي‌تجربه‌ترين متقاضيان در اينجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»

پسر گفت: «134،999/50 دلار.»

مدير فرياد كشيد: «134،999/50 دلار؟ مگه چی فروختی؟»

پسر گفت: «اول يك قلاب ماهيگيری كوچك فروختم، بعد يك قلاب ماهيگيری بزرگ، بعد يك چوب ماهيگيری گرافيت به همراه يك چرخ ماهيگيري 4 بلبرينگه. بعد پرسيدم كجا ميريد ماهيگيری؟ گفت: خليج پشتی، من هم گفتم پس به قايق هم احتياج داريد و يك قايق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسيدم ماشين‌تان چيست و آيا مي‌تواند اين قايق را بكشد؟ كه گفت هوندا سيويك، من هم يك بليزر دبليو دی4 به او پيشنهاد دادم كه او هم خريد.»

مدير با تعجب پرسيد: او آمده بود كه يك قلاب ماهيگيری بخرد و تو به او قايق و بليزر فروختی؟»

پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود يك بسته قرص سردرد بخرد كه من گفتم بيا برای آخر هفته‌ات يك برنامه ماهيگيری ترتيب بدهيم، شايد سردردت بهتر شد!»

👇👇👇👇👇
@modirtamin