داستان رضاخان و رییس‌جمهور نظامی*. ✍🏻علی میرزاخانی

داستان رضاخان و رییس‌جمهور نظامی*
✍🏻علی میرزاخانی

تصور موهومی در اكثر جوامع در حال گذار وجود دارد که گمان مى‌کنند حاکمیت یک فرد صرفا دارای قدرت اجرایی بالا (مثلا نظامی) می‌تواند بهشت برین را برای این جوامع به ارمغان آورد. اما بازخوانی تاریخ ما را به اشتباه بودن و حتی خطرناک بودن چنین دیدگاهی هدایت می‌کند. مثال بارز تاریخی برای درک ملموس این نکته می‌تواند پهلوی اول یا همان رضاخان معروف باشد که تاریخ بر قدرت اجرایی خارق‌العاده وی گواه است.

مصداق‌های زیادی از پروژه‌های رضاخان قابل فهرست است اما این قصه، روی دیگری هم دارد. بینش ناصحیح و غیر‌منسجم او در پیشبرد رؤیای توسعه باعث شد که: ١- پایه‌های اقتصاد ایران در نخستین‌ گام‌های توسعه در چارچوب اقتصاد دولتی بنا نهاده شود. ٢- همراه‌سازی سرمایه اجتماعی با فرآیند توسعه به دلیل تقابل شدید وی با فرهنگ عمومی (به ویژه خطای فاحش کشف حجاب دستوری) غیرممکن شود. ٣- و نهایتاً‌ اینکه همین نگاه ناقص و مثلاً‌ تکنوکراتیک وی به اداره کشور باعث مسحور شدن در برابر معجزه‌های مقطعی آلمان هیتلری و نزدیک شدن به این کشور در خطرناک‌ترین مقطع تاریخی شد که سرانجام تیره‌ای را با اشغال ایران توسط متفقین برای کشور به ارمغان آورد.

بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که متفقین چندین بار از ابتدای تابستان 1320 به رضاخان اولتیماتوم دادند تا آلمانی‌های مظنون به پیشبرد پروژه نظامی هیتلر را از ایران اخراج کند؛ اما غرور بی‌پشتوانه وی به قدرت نظامی مانع از آن شد که او قادر به فهم مسائل پیچیده روابط بین‌الملل شود و نتیجه آن شد که در شهریور 1320 متفقین يعنى روس‌ها، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در حمله‌ای برق‌آسا ایران را به اشغال خود در‌آوردند که نه‌تنها عاقبت شومی برای شخص وی به همراه داشت بلکه تیره‌روزی بی‌سابقه‌ای را نیز بر زندگی ایرانیان حاکم کرد. تورم سه‌رقمی، فقر وحشتناک و گرسنگی ناشی از کمبود شدید کالاهای اساسی از ویژگی‌های سال‌های پس از اشغال ایران است که حکایت‌های غمبار آن کابوس نسل بازمانده از آن دوران است.

آنچه باعث کامیابی یک فرد دارای قدرت اجرایی بالا در پیشبرد سریع و اداره موفق یک پروژه می‌شود دقیقاً همان عاملی است که وی را در اداره کشور ناکام می‌‌گذارد. هر تصمیمی برای تغییر در ساز و کار اداره کشور، کنش و واکنش‌های بی‌شماری را به همراه دارد که در یک بینش منسجم همه این کنش و واکنش‌ها دیده مي شود اما در «مدیریت پروژه» چنین رويكردى غايب است. به همین دلیل، نگاه پروژه‌ای به اداره کشور باعث «خطای دید» عجیبی در رييس دولت می‌شود که صاحب یک بینش منسجم تئوریک از این نوع خطای دید در امان است.

تصور رئیس دولت از اداره کشور نباید تصور اداره یک پروژه‌ یا حتی مجموعه‌ای از پروژه‌ها باشد. اتفاقا برعكس، رئیس دولت بیش از آنکه به فهرستی از بایدها که در مدیریت پروژه‌ لازم است، نیاز داشته باشد به فهرستی از نبایدها در اداره کشور نیاز دارد که تنها در چارچوب یک بینش منسجم تئوریک قادر به درک آن خواهد بود.

نگاه پروژه‌ای به اداره کشور شاید در مراحل ابتدایی توسعه که کشور فاقد نهادها و زیربناهای حداقلی است ممکن است نتیجه‌بخش باشد (اگرچه به پایداری دستاوردها نمی‌توان دل بست) اما پس از عبور از مراحل ابتدایی در غیاب بینش‌ تئوریک، رئیس‌جمهور کارکردی جز یک ماشین امضا برای دستگاه پیچیده بوروکراسی نخواهد داشت که بی‌سر ‌و صدا مشغول تبدیل چالش‌ها به پروژه‌های نان و آب‌دار برای گروه‌‌های ذی‌نفع هستند که نان و آبی در اجرای آنها برای ملت متصور نیست!

🆔 @modirtamin💯