نگاه.. صبح زود، پارک ساکت و خلوت است. باران دیشب هوا را تمیز کرده

نگاه

صبحِ زود، پارک ساکت و خلوت است. بارانِ دیشب هوا را تمیز کرده. گل‌ها و درخت‌ها و چمن‌ها، زیرِ آسمانِ آبی مثل تصاویر کارت‌پستال می‌درخشند. پژوی ۲۰۶ سفیدی در خیابانِ کنارِ پارک می‌ایستد. چهار دختر پیاده می‌شوند. رنگ‌‌های سرخ، صورتی، بنفش، و زردِ مانتو و شال‌هایشان، جلوه‌ی شادی در زمینه‌ی سبزِ پارک دارد. صدای خنده‌هاشان با چَه‌چَه پرنده‌ها قاطی می‌شود. راکت‌های بدمینتون را از ساکِ ورزشی بیرون می‌آورند و شروع به بازی می‌کنند. بالا و پایین می‌پرند، می‌دوند و هیاهو می‌کنند. چند دقیقه بعد، چنان سرگرمِ بازی هستند که نمی‌بینند یک وَنِ مشکی پُشت ماشین‌شان ایستاده. سرنشینانِ ون آن‌ها را زیر نظر گرفته‌اند. دخترها وقتی متوجه‌شان می‌شوند، که دو زنِ سیاه‌پوش و بی‌سیم به‌دست پیاده شده و به سمت آن‌ها می‌آیند. بازی متوقف می‌شود. دخترها به هم نگاه می‌کنند. سریع شال‌هایِ افتاده‌ و مانتو‌هاشان را مرتب می‌کنند. زن‌های سیاه‌پوش، در پیاده‌رو ایستاده‌ و به دخترها خیره شده‌اند. آن‌قدر صبر می‌کنند تا دخترها وسایلشان را جمع کنند و بی‌حرکت روی نیمکت بنشینند. آن‌وقت عقب‌گرد کرده و سوارِ ون می‌شوند. هم‌چنان دخترها را زیر نظر دارند. کمی بعد دخترها سوار پژوی ۲۰۶ سفید شده و می‌روند. پارک ساکت و خلوت است.

#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii