خاک مادر.. پدر گفت: «مادرت به آسمان­‌ها رفته»

#داستانک

خاکِ مادر

پدر گفت: «مادرت به آسمان­‌ها رفته».
عمه گفت: «مادرت به يك سفر دورودراز رفته».
خاله گفت: «مادرت آن ستاره­‌ی پرنورِ كنارِ ماه است».
دختر بچه گفت: «مادرم زير خاك رفته است».
عمه گفت: «آفرين، چه بچه‌ی واقع­‌بينی، چه‌قدر سريع با مسئله كنار آمد».
دختر بچه از فردای دفنِ مادرش، هرروز پدرش را وادار می‌کرد او را سرِ قبرِ مادرش ببرد. آن‌جا ابتدا خاکِ گورِ مادر را صاف م­ی‌کرد، بعد آن را آب‌پاشی می‌کرد و كمی با مادرش حرف می‌زد. هفته‌ی سوم، وقتی آب را روی قبر مادرش می‌­ريخت، به پدرش گفت: «پس چرا مادرم سبز نمی‌شود؟»

نویسنده : #بلقیس_سلیمانی
از مجموعه داستانک: #بازی_عروس_و_داماد
@mohsensarkhosh_khatkhatiii