اینجا تلاشهای ادبیام (شامل داستان کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگرافهای منتخبِ کتابهایی که میخوانم) را به اشتراک میگذارم. گاهی هم موسیقیای که به دلم مینشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چهاندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh
خاک مادر.. پدر گفت: «مادرت به آسمانها رفته»
#داستانک
خاکِ مادر
پدر گفت: «مادرت به آسمانها رفته».
عمه گفت: «مادرت به يك سفر دورودراز رفته».
خاله گفت: «مادرت آن ستارهی پرنورِ كنارِ ماه است».
دختر بچه گفت: «مادرم زير خاك رفته است».
عمه گفت: «آفرين، چه بچهی واقعبينی، چهقدر سريع با مسئله كنار آمد».
دختر بچه از فردای دفنِ مادرش، هرروز پدرش را وادار میکرد او را سرِ قبرِ مادرش ببرد. آنجا ابتدا خاکِ گورِ مادر را صاف میکرد، بعد آن را آبپاشی میکرد و كمی با مادرش حرف میزد. هفتهی سوم، وقتی آب را روی قبر مادرش میريخت، به پدرش گفت: «پس چرا مادرم سبز نمیشود؟»
نویسنده : #بلقیس_سلیمانی
از مجموعه داستانک: #بازی_عروس_و_داماد
@mohsensarkhosh_khatkhatiii