آگوستینوس فیلسوف دوستدار خداوند …نویسنده: آرش شبانی

آگوستينوس فيلسوف دوستدار خداوند


نويسنده: آرش شباني

آگوستينوس در سيزدهم نوامبر 354 ميلادي در تاگاسته واقع در ايالت نوميديا در آفريقاي شمالي زاده شد. او ابتدا آيين مانوي را پذيرفت اما پس از اينكه احساس كرد اين مرام او را اقناع نمي كند، مسلك مانوي را ترك و پس از مدتي به مسيحيت گرويد. او در سال 387 (33سالگي) غسل تعميد داده شد و به تاگاسته بازگشت و صومعه يي كوچك داير كرد. آگوستينوس در سال 6-395 به مقام اسقف هيپو انتخاب شد و تا پايان عمر در اين سمت باقي ماند. او تاليفات بسياري از خود به جا گذاشت، از جمله: شهر خدا، درباره تثليث و اعترافات. همچنين رساله و خطابه هاي زيادي در رد فرقه هاي ديگر و جريان هاي بدعت گذار در مسيحيت نگاشت. آگوستينوس سرانجام در سال 340 ميلادي در حالي كه شهر هيپو در محاصره واندال ها بود درگذشت.

زمانه آگوستينوس
آگوستينوس علاوه بر آنچه گفته شد، رسالتي ديگر براي خود قائل بود و آن حفظ وحدت و يكپارچگي مسيحيان زير سقف كليسا بود. لذا وي علاوه بر مشركان با بدعت گذاران نيز جدال هاي زيادي داشت. بخت ياري آگوستينوس رسميت يافتن مسيحيت در امپراتوري روم بود. هر چند وي با خطرات و محدوديت هاي پيشينيان مواجه نبود، اما گرفتار بدبيني روميان نسبت به دين جديد پس از شكست از بربرها (اقوام ژرمن) بود.

فلسفه
آگوستينوس فيلسوف را دوستدار خداوند مي داند، زيرا فقط او داراي حكمت حقيقي است. آگوستينوس با تاليف رساله يي در اواخر عمر با نام «تجديد نظر در نظرات سابق» علاقه خود را به فلسفه در جواني افراطي و ايمان بدون استدلال را مرجح بر فعاليت عقلي دانست.
آگوستينوس شناخت بدون هدف غايي را مردود مي شمرد. او در فاصله سست شدن اعتقادش به آيين مانوي تا گرويدن به مسيحيت مطالعاتي بر آثار ترجمه شده فلسفه متاخر يوناني يعني نوافلاطوني داشت كه او را تحت تاثير قرار داد و در واقع زمينه را براي گرايش به مسيحيت در وي آماده كرد. لذا بسياري از نظرات او در باب شناخت، انواع و اعتبار آنها تا حد زيادي به ديدگاه هاي افلاطونيان و نوافلاطونيان شباهت دارد. آگوستينوس هر چند مانند افلاطون شناخت حسي را در پايين ترين مرتبه قرار مي دهد اما آن را به كل بي اعتبار و علم سايه ها نمي داند (مثال غار افلاطون). شناخت، تفكر و مراقبت درباره حقايق ازلي و شناخت آنچه بدون تغيير است را برترين نوع شناخت مي داند و نتيجه اين شناخت بايد عمل كردن به تعاليم مسيح باشد. او نايل آمدن به شناخت را به وسيله تفكر و تلاش فكري صرف انسان ناممكن و بشر را نيازمند به تابش انوار لطف ويژه الهي مي داند. زيرا حقيقت را ثابت اما ذهن انسان را متغير و ناتوان از دريافت كامل حقيقت مي شناسد. نوع ديگر شناخت بينابيني است كه منجر به پيدايش علوم در ميان بشر شده و از حواس براي شناخت اشيا استفاده مي كند. اما معيارش احكامي ازلي و عقلاني است و به اين خاطر در مرتبه شناخت عقلاني ا ست، اما به دليل دخيل بودن حواس در آن از نوع پيشين پايين تر است.
از نظر او انسان نسبت به سه چيز شناخت يقيني دارد. نخست اينكه وجود دارد، سپس نسبت به حيات خود و در آخر از فهميدن.
شك داشتن و حتي اشتباه نسبت به وجود ديگري حاكي از وجود خويشتن است. زيرا ارتكاب شك و اشتباه حاصل بودن فاعلي است. اين جمله «اشتباه مي كنم، پس هستم» مي توانست بشارتي بر دكارت باشد. اما به دليل اينكه از نگاه نويسنده «درباره تثليث»، دنيا محل گذر، دار فنا و در بهترين حالت نشانه يي براي وجود خداست بايد در پي شناخت چيزي ازلي- ابدي بود، بازگشتي است به سوي افلاطون. او مانند دكارت خود را به شناخت جهان پيرامون، تجربه و آزمايش مشغول نمي سازد. جهان و نفس حادث است و زمان همزاد آنها. برخلاف ارسطو و بسياري از فلاسفه يوناني كه قائل به ماده اوليه براي جهان بودند، آگوستينوس معتقد است كه خدا جهان را از عدم خلق كرده است و عدم همان ماده اوليه بي صورت است. همچنين نفس حادث است و برخلاف نظر افلاطون ازلي- ابدي نيست. زيرا در صورت ازلي-ابدي بودن زماني براي ورود شر و گناه نمي توان متصور شد. در صورتي كه گناه (به ويژه نخستين) و شر حاصل اراده آزاد آدمي است و ارتباطي با خالق ندارد. نظريه ديگر، عقول بذري ا ست كه الهام گرفته از فلسفه فلوطين است. عقول بذري بالقوه، نامريي و مخلوق خدا هستند كه در آينده بنا به شرايط، هست مي شوند. بنا بر نظريه عقول بذري جهان يك بار به صورت بالقوه و دفعتي و سپس به صورت بالفعل و تدريجي آفريده شده است. وي براي ايده سرگردان و بي مكان افلاطون، جايي در عقل الهي پيدا مي كند. او مانند ارسطو زمان را به عنوان مقياس حركت آنها نمي پذيرد. هر سه حالت زمان به نوعي در حال وجود دارند: گذشته به صورت خاطره، آينده به صورت انتظار و خود حال به عنوان اكنون قابل درك.

🎯کانال دانش سیاست👇👇👇
@policypaper