در آستانه جهان چند قطبی! - بخش دوم.. فراز چمنی

در آستانه جهان چند قطبی! - بخش دوم

فراز چمنی

اما ایالات متحده آمریکا از دوره زمامداری دونالد ترامپ علی رغم شعارهای اقتدارگرایانه و کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم، نسبت به گذشته دچار افول شده است و نفوذ سیاسی که پیش از این در جهان داشت تا حد زیادی از دست داده است و خروج از برخی مناطق، پیمان ها و موافقتنامه های بین المللی به نوعی عقب نشینی از حضور گسترده بین المللی و تعامل مثبت با جهان تلقی می گردد.
با این وجود، امکان ترمیم آسیب ها در زمامداری های پس از ترامپ وجود دارد و بدون شک آمریکا همچنان به عنوان یکی از قطب های قدرت جهان اثر خود را اعمال خواهد نمود.
اروپایی ها نیز دریافته اند که اتکا به آمریکا نمی تواند استراتژی دفاعی و امنیتی معتبری برای مقابله با توسعه طلبی و اقتدارگرایی روسیه باشد و لذا مدتی است که بر اندیشه سازماندهی یک نیروی نظامی اروپایی متمرکز شده اند و در این مسیر دو پتانسیل توان اتمی و نظامی انگلستان و فرانسه از یک سو و توانمندی بالای تکنولوژیک آلمان از سوی دیگر امیدهای اروپا برای مقاومت در یک سیستم چند قطبی خواهند بود.
شکی نیست که در فضای یک نظام چندقطبی، زمینه ها و فرصت های اقتدارطلبی بیشتر فراهم می گردد و این منجر به تشدید هرج و مرج و آشفتگی در جهان خواهد شد که نگرانی بروز جنگ های جهانی را در ذهن ملت ها دامن می زند. شدت این تهدید به گونه ای است که حتی نظریه پردازان واقع گرای روابط بین الملل را که همواره نسخه "سیاست قدرت" را برای دولت ها تجویز می کردند، نگران ساخته است و بیم از مخاطره صلح و ثبات جهانی را دارند. تا جایی که، جان میرشایمر، نظریه پرداز نئورئالیست آمریکایی که به دولت ها توصیه ارتقای قدرت و نفوذ در منطقه و حوزه پیرامون را می نمود، در یک چرخش در اندیشه خود با ابراز نگرانی نسبت به آینده جهان، راه حلی مبتنی بر لیبرالیسم را ارائه می کند و بر لزوم‌ پی گیری سه راهکار هم زمان تاکید می نماید. حرکت به سوی اقتصادهای لیبرال و تجارت آزاد بین المللی، تقویت دموکراسی سازی در جوامع و همچنین متقاعد کردن دولت ها به هزینه بالای جنگ و منازعه، سه راهکاری هستند که میرشایمر به بازیگران نظام بین المللی پیشنهاد می نماید. چون از این گذر، حس همکاری و همزیستی تقویت می گردد و مذاکره و دیپلماسی جایگزین جنگ طلبی و مناقشه می گردد.
صرفنظر از اینکه تا چه حد پیشنهادها و ایده های ارائه شده می توانند موثر واقع شوند، آنچه مسلم است نقش ملت ها و نهادهای غیر دولتی (NGOs )، بنگاه های تجاری و صنعتی و سازمان های بین المللی در ترویج مزایا و منافع صلح و زیان های جنگ، می تواند تعیین کننده شود. ضمن اینکه، دولت ها باید هوشیارانه و تا حد امکان از ورود به تعامل های نظامی با قطب های قدرت و ایجاد فرصت های نفوذ نظامی و سیاسی برای آنان در سرزمین های خود، پرهیز نمایند.

@politicalculture