ترامپ، استاد اقتصاد توجه!

ترامپ، استاد اقتصادِ توجه!


در روزگار انفجار اطلاعات معادلۀ ساده‌ای وجود دارد که هر کس به آن پی ببرد، در بسیاری از حوزه‌های کوچک و بزرگ، برنده است. در زمانۀ ما اطلاعات و مجاری کسب اطلاعات «بی‌پایان» و «نامحدود» است؛ اما «توجه» «تمام‌شدنی» و «محدود» است. «توجه» مانند کالاست، مانند نان و بنزین و مواد خام است، «کمّیت» دارد. به این ترتیب، نسبت ساده‌ای در جهان ما وجود دارد: هر چه اطلاعات فراوان‌تر شود، توجه کمیاب‌تر می‌شود؛ زیرا اطلاعات نامحدود و توجه محدود است. در واقع، «توجه» که «امری محدود» است، با فوران اطلاعات، دائم میان واحدهای بیش‌تری تقسیم می‌شود. این مباحث در «اقتصاد توجه» (Attention economy) مطرح می‌شود. «توجه» دقیقاً همان ثروتی است که سلبریتی‌ها دارند.

کسی که می‌خواهد در دنیای سیاست برنده شود، باید «اقتصاد توجه» بداند و یکی از دلایل موفقیت ترامپ این است که او «استاد اقتصاد توجه» است و این دانش تجربی را از شغل خود، یعنی دنیای بیزینس، با خود به سیاست آورده است. او می‌دانست چطور از کالای کمیابِ «توجه» بهره برد و به همین شیوه خود را به جمهوری‌خواهان تحمیل کرد. حال توضیح می‌دهیم ترامپ چگونه خود را نامزد جمهوری‌خواهان کرد، با آنکه بزرگان جمهوری‌خواه به او می‌تاختند.

ترامپ شانزدهم ژوئن ۲۰۱۵، برای انتخابات ۲۰۱۶ اعلام نامزدی کرد. از همان ابتدا بر نقاطی که به گمانش «توجه»‌برانگیز بود انگشت فشرد: مسئلۀ مهاجران مکزیکی. او گفت (نقل به مضمون): «مکزیکی‌ها خوب‌هاشون رو نمی‌فرستند آمریکا! اون‌هایی که به آمریکا میان، جرم و جنایت و مواد مخدر با خودشون میارن!» همین گفته بس بود تا خیلی‌ها از همان اول از او فاصله بگیرند، دو شبکۀ بزرگ، ان‌بی‌سی و یونیویزیون (پرمخاطب‌ترین شبکۀ اسپانیایی‌زبان آمریکا) و شمار زیادی از جمهوری‌خواهان!

حالا باید پرسید، نتیجۀ این «بی‌ادبیِ سیاسی» چه بود (پیش‌تر در نوشتاری دربارۀ «ادب سیاسی» (political correctness) صحبت کرده‌ام). نتیجۀ این پشت کردن به آداب سیاسیِ دنیای سیاستمداران برای ترامپ بسیار خوب بود: تنها یک ماه بعد، اواسط ژوئیه، ترامپ در نظرسنجی‌ها شانه‌به‌شانۀ جِب بوش، نامزد پرامید جمهوری‌خواهان؛ قرار گرفت (جِب، برادر جورج بوشِ پسر بود). او ابتدا آداب سیاسیِ رایج را زیر پا می‌گذاشت و در مرحلۀ بعد با بزرگان جمهوری‌خواه درگیر می‌شد (گام دوم «کسب توجه»).

در همین برهه با مک‌کِین، یکی از بزرگان جمهوری‌خواهان درگیر شد. مک‌کین در جنگ ویتنام خلبان بود. در جنگ، هواپیمایش سرنگون شد و با چند شکستگی شدید اسیر شد. بیش از پنج سال در اسارت بود و شکنجه می‌شد. پدر مک‌کین فرمانده کل نیروهای آمریکایی در پاسیفیک بود. ویتنامی‌ها می‌خواستند او را زودتر آزاد کنند، اما خود مک‌کین نمی‌پذیرفت، زیرا این را امتیازی اخلاقی برای دشمن می‌دانست. مک‌کین قهرمان جنگ بود. اما ترامپ گفت، مک‌کین قهرمان نیست، چون اسیر شده بود! ترامپ یک بار دیگر ارزش‌های سیاسی آمریکا و جمهوری‌خواهان را زیر پا گذاشت (همان سیاستِ بی‌ادبیِ سیاسی و توجه‌برانگیزیِ سلبریتی‌گونه). نتیجۀ این رفتار او چه بود؟ با آنکه خشم و انزجار از ترامپ در حزب جمهوری‌خواه به اوج رسیده بود، اواخر همان ماه ژوئیه، ترامپ در نظرسنجی‌ها رقبای جمهوری‌خواه را با فاصلۀ زیاد پشت سر گذاشت: ترامپ ۲۰، جِب بوش ۱۴ و اسکات واکر ۱۳ درصد. موضع ترامپ روشن بود، به صراحت می‌گفت: «من وقتی برای آداب سیاسی ندارم!»

در پرده‌ای دیگر، وقتی میگن کِلی، مجری زن فاکس نیوز، مصاحبه‌ای تند با ترامپ انجام داد، ترامپ با اشارۀ تلویحی زشت به قاعدگی ماهانۀ زنان گفت: «از همه‌جای کِلی خون می‌چکید!» تا مثلاً تندمزاجی زن مصاحبه‌گر را توضیح دهد. چنین حرفی که آشکارا تمسخر جنسیتی در خود دارد، بدترین شکلِ زیر پا گذاشتن آداب سیاسی بود، اما نتیجه چه شد؟ تمایل مخاطبان فاکس نیوز به ترامپ بیشتر شد و مدیر این شبکه ترجیح داد با ترامپ سازش کند.

حالا ترامپ می‌توانست جمهوری‌خواهان را کیش‌ومات کند:

او دائم تهدید می‌کرد به طور مستقل در انتخابات شرکت خواهد کرد و با این رأیی که تا اینجا جمع کرده بود، خروج او از اردوگاه جمهوری‌خواهان تنها یک نتیجه داشت: آرای جمهوری‌خواهان می‌شکست و احتمالاً هیلاری آن سوی میدان برنده‌ای بی‌رقیب می‌شد! نتیجه این شد که رئیس کمیتۀ ملی جمهوری‌خواهان با فشار جمهوری‌خواهان در سپتامبر از ترامپ «تعهد وفاداری» گرفت، یعنی تعهد دهد به طور مستقل نامزد نخواهد شد. اما این امتیاز بزرگی برای ترامپ بود، چون دیگر جمهوری‌خواهان چاره‌ای جز پذیرش او نداشتند... تا آخر سال ۲۰۱۵ ترامپ به صدر نظرسنجی‌ها رسید...

مهدی تدینی

@politicalculture