خود کارآمدی

خود کارآمدی

نظریه ی خود کارآمدی چنین بیان می کند که انگیزش و عملکرد به وسیله باور افراد کارآ درباره این که آن ها می توانند کارآمد باشند تعیین می گردد

به عبارت دیگر، افرادی که دارای خود ـ کارآمدی بالا هستند چنین باور دارند که توانایی انجام وظایف را دارند و برای تلاش به انجام آن برانگیخته خواهند گردید.
افرادی که دارای خود ـ کارآمدی پایین هستند باور ندارند که می توانند وظایف را انجام دهند، آن ها برانگیخته نخواهند شد و تلاشی ها انجام نخواهند داد.

به عبارتی، این شبیه به پیشگویی خود ـ کامروا ساز می باشد که بر اساس آن فرد به طریقی رفتار می کند که باور اولیه خود را کامروا سازد.
البته، افرادی که دارای خود کارآمدی بالا هستند فقط در صورتی می توانند کارآمد گردند که توانایی ضروری و لازم برای عملکرد در کار را داشته باشند.

خود کارآمدی با مفهوم انتظار بسیار شبیه است. تفاوت اصلی در این است که نظریه انتظار به یک فعالیت خاص در زمان معین مربوط است، در حالی که نظریه ی خود کارآمدی با یک احساس کلی مرتبط است که فرد در بعضی از حوزه های زندگی مثلاً، بازی کردن تنیس، توانا است یا توانا نیست.
برای مثال، یک فرد ممکن است دارای انتظار سطح بالا باشد که اگر تلاش زیادی به عمل آورد برنده مسابقه تنیس خواهد گردید. خود کارآمدی سطح بالا باوری است که فرد از خود دارد که او یک بازیکن خوبی است.

آشکارا، این دو مفهوم با هم خیلی مرتبط می باشند، برای فردی که خود کارآمدی بالا دارد باید انتظار بالایی هم داشته باشد، اما آن ها یکسان نیستند.
فردی که باور دارد بازیکن تنیس خوبی است ممکن است درباره پیروزی خود اگر هم با بهترین بازیکن حرفه ای تنیس دنیا می خواهد بازی کند، مطمئن نباشد.

نظریه خود کارآمدی و انتظار در پیش بینی این که افراد وظایف خود را بهتر انجام خواهند داد هنگامی که بر این باور باشند که آن ها موفق خواهند بود، هماهنگ می باشند. نظریه ی انتظار هم چنین تأثیر پاداش ها بر انگیزش را مورد توجه قرار می دهد، موضوعی که در نظریه خود کارآمدی به آن پرداخته نشده است.

نظریه ی خود کارآمدی برای محیط کار نظریه بسیار مفیدی می باشد. این نظریه چنین پیشنهاد می کند که انگیزش و عملکرد و شاید سلامت می توانند به وسیله افزایش خود کارآمدی کارکنان، افزایش یابند.

بندورا ( ۱۹۸۲ ) بحث می کند که چگونه خود کارآمدی از طریق مجموعه ای از موقعیت ها در انجام وظایف مشکل می تواند ایجاد گردد.

یک سازمان می تواند این اصل را به وسیله سازمان دادن و گماردن کارکنان در وظایف چالش برانگیزی که موفق خواهند گردید، به کار برد. این راهبرد مخصوصاً برای کارکنان جدید تر می تواند با اهمیت باشد، که آن ها بخشی از زمان خود را برای سازگاری با تمام جنبه های شغل به کار خواهند گرفت.

گماردن کارکنان جدید در وظایف نسبتاً مشکل شرایطی را برای آن ها مهیا خواهد ساخت که شکست کمی را، اگر هم وجود داشته باشد تجربه کند. اگر تجارب موفقیت در وظایف مشکل، بیش تر و بیش تر باشد، خود کارآمدی فرد افزایش خواهد یافت. کارل و همکاران ( ۱۹۹۳ ) کاربرد این روش را در برنامه های آموزشی پیشنهاد می کنند. مورین و لاتهام ( ۲۰۰۰ ) چنین نشان دادند که آموزش می تواند با افزایش خود کارآمدی موفق باشد.

منبع: کتاب روان شناسی صنعتی و سازمانی

@politicalculture