دست اگر بدهد قرصه نانی.. اندرین فاقه می‌رهد جانی …زود شد مأیوس، لیک بیچاره

دست اگر بدهد قرصه نانی

اندرین فاقه می‌رهد جانی


زود شد مأیوس، لیک بیچاره

شد امید از دل، زود آواره


جای این نان پول داده بد مقروض

بود نان مفروض


فرض هر چیزی بی شک آسان‌ست

فرض بس دشوار، فرض یک نان‌ست


اشتها زین فرض هر دم افزاید

نیست نان، با چه چاره بنماید


آن دهان باز، تا که بدبختی‌ست

فرض هم سختی ست


دور کرد از ذهن فرض نان را هم

روی گهواره سر نهاد آن‌دم


گشت این حالت هم بر او دشوار

راه کی می‌یافت غفلت اندر کار؟


تا دهان بازست، تا شکم خالی‌ست

وقت بد حالی‌ست


(بخشی از منظومه خانواده سرباز)

نیما یوشیج

@politickaraj