دولت ایران در اندیشه هگل

دولت ایران در اندیشه هگل
@politickaraj
«از دیدگاه سیاسی، ایران زادگاه نخستین امپراتوری راستین و حکومتی کامل است که از عناصر ناهمگن فراهم می‏آید. در اینجا فرهنگی یگانه مردمان بسیاری را در برمی‏گیرد ولی این مردمان فردیت خود را در پرتو حاکمیت یگانه نگاه می‏دارند. این امپراتوری نه همچون امپراتوری چین پدرشاهی و نه همچون امپراطوری هند ایستا و بی جنبش و نه همچون امپراتوری مغول زودگذر و نه همچون امپراتوری عثمانی بنیادش بر ستمگری است. برعکس در ایران ملت های گوناگون در عین آنکه استقلال خود را نگه می‏دارند به کانون یگانگی بخشی وابسته اند که می‏تواند آنان را خشنود سازد. قوانین عامی که در دولت ایران وضع می‏گردید در عین آنکه برای همگان الزام آور بود به ویژگی های قومی گزندی نمی رساند بلکه حتی از آنها پشتیبانی و نگاهبانی می‏کرد، به نحوی که هر یک از اقوام پدیدآورنده آن امپراتوری نظام سیاسی خاص خود را داشت. با امپراتوری ایران نخستین گام را به پهنه تاریخ پیوسته می‏گذاریم. ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند. امپراتوری ایران همچون امپراتوری گذشته آلمان و مملکت پهناور زیر فرمان ناپلئون، امپراتوری به معنای امروزی این واژه بود، زیرا از کشورهای گوناگونی فراهم می‏آمد که هر چند به شاهنشاهی ایران وابستگی داشتند لیکن فردیت و عادت و قوانین خود را حفظ می‏کردند. نظام ایران در مرکز قوانینی چون نور می‏تاباند و هر ایالت بسته به فرهنگ و آیین خود از نور بهره می‏گرفت. امپراتوری ایران روزگاری دراز و درخشان را پشت سرگذارده است و شیوه پیوستگی بخش های آن چنان است که با مفهوم راستین دولت کشور بیشتر از امپراتوری های دیگر مطابقت دارد. شیوه حکمرانی ایرانیان به تربیت توجه دارد. در تربیت شاهزادگان به ویژه وارثان تخت و تاج دقت بسیار به کار می‏رفت. پسران تا هفت سالگی در حرم سرا می‏ماندند و بعد از آن به شکار، سوارکاری و تیراندازی روانه می‏شدند. آنان آیین راستگویی می‏آموختند و مغان این وظیفه را برعهده داشتند. چهار تن از بلند منش ترین پارسیان کار تربیت شاهزادگان را برعهده داشتند. ایرانیان این مردم کوهستانی و کوچ نشین آزاده هر چند بر سرزمین های توانگر و بافرهنگ فرمان رانده اند، ویژگی های کهن خویش را از دست نداده اند. شاه در این سرزمین، دوستی در میان دوستان کشور و خداوندگاری بود که همه از او فرمان می‏بردند و با پرداخت باج وابستگی خود را به او نشان می‏دادند. در ایران از کاست خبری نیست بلکه فقط طبقات گوناگون وجود دارند و زناشویی میان این طبقات آزاد است. از ایران است که نخستین بار آن فروغی که از پیش خود می‏درخشد و پیرامون را روشن می‏کند سر بر می‏زند، زیرا روشنایی زردشت به جهان آگاهی، به روح به عنوان چیزی جدا از خود تعلق دارد. نزد ایرانیان اهورامزدا و اهریمن نماینده این دو ضد هستند. اهورامزدا خدای کشور روشنایی و نیکی و اهریمن خدای کشور تاریکی و بدی است. در فلسفه اضداد همیشه از راه جامع خود به یکدیگر می پیوندند در دین ایرانی تضاد میان نیکی و بدی یا اهورامزدا و اهریمن به گونه ای است که دو ضد از یکدیگر مستقل اند. اهورامزدا خدای برتر است که امشاسبندانی دارد که فروهران محسوب می‏گردند». @politickaraj