یتیمی ازآن همه ماست *. یکی زود ویکی دیر *.. یتیمی را دیدم دور از نوازش

یتیمی ازآن همه ماست *
یکی زود ویکی دیر *

یتیمی را دیدم دور از نوازش
نشسته درسایه ی دیواری ازخش
چو دید ازدور مرا آشفته تر شد
چو سیر از دنیا و غرق غم شد

دو چشمانه قشنگش شد ابر بارون!
به راه افتاد بدون کفش وپای پرخون
دویدم ازپشت گرفتم پیرهنش را
که جویا شوم درد و دلش را*

بگفتم کودکم پائیزوسردی
چرا با خود چنین کردی
چرا رنگه شبو برخودگرفتی
مگردردت به اینواون نگفتی

حرف کودک
چند روزیست نانی نخوردم*
زهرکس خواستم .سیلی خوردم
مرا این سرنوشت از پدر جدا کرد
زه اغوش گرم مادربی نصیب کرد

خدایا چرا دنیا چنین شد*
چرابعدعلی یتیم بازم یتیم شد.

در وصف تو...
@politickaraj