⭕️تراژدی ترامپ و فیلسوف پادشاه

#نگاه_نخبگان

⭕️تراژدی ترامپ و فیلسوف پادشاه

زمانی که وارد رشته علوم سیاسی شدیم، در کتاب‌ها خواندیم و در گوش‌مان خواندند که باید انسان‌های لایق و شایسته و از هر نظر توانمند سکان هدایت دولت‌ها را بر عهده گیرند. یادش بخیر کتاب جمهور افلاطون‌ در درس‌های اندیشه سیاسی. افلاطون در‌ جامعه آرمانی خود، فیلسوفان را در راس مسند قدرت می‌دید، آن‌هایی که اهل اندیشه و فکرند و با تدبیر و خرد، جامعه مطلوب را می‌سازند. شمار زیادی از آموزگاران بزرگ اندیشه و معلمان درس و علم و اخلاق، در طول تاریخ از همین موضوع سخن گفته‌ و از مطلوبیت حکومت شایسته‌گان و فرزانه‌گان نوشته‌اند. ولی در عمل بیش‌تر زمان‌ها چنین نبوده است، یا شایسته‌گان و فرزانه‌گان خود حال و حوصله پرداختن به سیاست‌ورزی و دولت‌مداری را نداشته‌اند و به همان تنهایی و کلاس‌های درس‌شان و تفکر و نوشتن دل‌خوش‌ کرده‌اند و البته نام و یادشان همواره زنده مانده است، اگر هم از کنج تنهایی بیرون آمده و آلوده سیاست و دولت شده‌اند، یا مورد اقبال توده‌های مردم قرار نگرفته‌اند و یا گاهی سرهای‌شان بالای چوبه دار رفته و یا زیر تیغ شمشیر و گیوتین سرهای پر ایده و فکرشان، پیش پای مردم پر احساس! با گریه‌ها یا خنده‌های‌شان(که هیچ فرقی بین آن‌ها نیست‌و هر دو مضحک و تاسف‌بار است) چرخیده است. در کل تاریخ می‌گوید فیلسوفان و اندیشمندان و دانشمندان، حاکمان مورد پسند مردمان نبوده‌اند، یا خود اراده‌ای برای چنین کاری نداشته‌اند. ولی تا دل‌تان بخواهد حاکمان و دولتمردانی بوده‌اند که بر مبنای معیارهای شایسته‌گی و فرزانه‌گی حقیقی و ملاک‌های اخلاقی و انسانی در جایگاه‌های بسیار پایینی قرار داشته‌اند، ولی وقتی در صحنه رقابت برای دولت‌مردی و زمام‌داری قرار گرفته‌اند، مقبول و محبوب توده‌های مردم قرار گرفته‌اند. بدون تردید نیازی نیست مصادیق مختلف را به میان بکشیم، آن‌قدر این نکته واقعیت دارد که من نیز حوصله نام بردن اسامی را ندارم. هرچه قدر هم تاریخ به پیش رفته است، به‌نظر سطح و شان سیاست‌ورزی و دولت‌مداری کاهش می‌یابد حتی در کشورهایی که از لحاظ فرهنگی و سطح دانش در وضعیت بسیار مطلوبی قرار دارند. واقعا چگونه است که در کشوری مانند فرانسه سارکوزی رئیس جمهور می شود، در ایتالیا برلوسکونی نخست وزیر می‌شود، و در ایالت متحده فردی مانند ترامپ! حال بگذریم از جهان مثلا در حال توسعه و کشورهایی مانند لیبی(قذافی)، عراق(صدام حسین)، مصر(حسنی مبارک)، عربستان سعودی(سلسله سعودی)، سودان(عمرالبشیر) و غیره و غیره و غیره. حداقل این‌ها را می‌توان با این حرف کلیشه‌ای همیشگی توجیه کرد: عقب‌ماندگی فرهنگی و توسعه‌نیافتگی سیاسی. که همین هم دروغ است، و جز نابخردی و بی‌تدبیری و ظلم‌دوستی مردمان این کشورها هیچ دلیلی را نمی‌توان پذیرفت.
اما برگردیم به آن‌هایی که مدعیان همیشگی دموکراسی‌اند، مردمان این کشورها را چه شده است؟ نمی‌گویم کلینتون فرزانه و شایسته بود و ترامپ نیست، نه صحبت چیزی دیگری است. هر دو بر مبنای معیارهای شایسته‌گی و لیاقت کنونی جوامع غربی به‌ویژه آمریکا، آدم‌های موفقی هستند. جیب‌های‌شان پر پول است و دار و دسته‌شان قوی، و همین می‌تواند همه عیب‌های آن‌ها را از نظر اکثر مردم آن کشور و حتی تمام مردم جهان بپوشاند. اما بی‌تردید از منظر معیارهای درست شایسته‌گی و فرزانه‌گی، انسان‌های بی‌شمار زیادی هستند که از آن‌ها جلوترند. همین امروز یکی که چندان تحصیلات بالایی نداشت از من پرسید: یعنی بهتر از این‌ها در جامعه نخبگی امریکا فردی وجود نداشت؟ گفتم بدون تردید وجود داشتند ولی خب قرعه به‌نام این‌ها خورده است. ولی بعدا خودم به این فکر افتادم که چرا این قرعه بیش‌تر اوقات به‌نام همین جور افراد می‌خورد!
سطح سیاست پایین آمده است؟ توده‌های مردم آدم‌های لمپن و سطحی‌نگر و اهل شعار را بیش‌تر دوست دارند؟ یا به قول ساراماگو همه‌جا را کوری سفید فرا گرفته است؟ و چه قدر این روزها حرف‌های کتاب کوری را می‌توان درست دانست. واقعا چگونه می‌توان انتخاب‌های بزرگ توده‌های مردم‌ را هضم کرد؟ انتخاب هیتلر و موسولینی را؟ قبول و تحمل فرانکو و پینوشه را؟ انتخاب سارکوزی و برلوسکونی را؟ یا جرج واکر بوش و ترامپ‌ را؟ و ...
ترامپ انتخاب توده مردم امریکاست و بدون تردید آن‌هایی که او را برگزیدند بهتر از هر کسی مصلحت خودشان را می‌دانند، ولی چه درست گفته‌اند که همواره مردم به کیش و آیین حاکمان‌شان زندگی می‌کنند، حاکمین هر جامعه‌ای آیینه تمام نمای سطح و ماهیت مردمان‌شان هستند، ترامپ هم نماینده مردم آمریکاست، آیینه تمام‌نمای سبک زندگی آمریکایی، ارزش‌های آمریکایی، فرهنگ‌ و نگرش آمریکایی.
و در جهانی که پول و ثروت معیار شایستگی و لیاقت است، جز انتخاب ترامپ نمی‌توان انتظار دیگری داشت.
https://telegram.me/politickaraj