واژه اقتدار از ریشه لاتین و از واژه «اوتوریته» که به سنای روم مربوط می‌شد، گرفته شده است

واژه اقتدار از ریشه لاتین و از واژه «اوتوریته» كه به سنای روم مربوط می‌شد، گرفته شده است. سنای روم، اعتبار قوانین مصوب مردم را تأیید می‌كرد و رومی‌ها هم اقتدار (اتوریته) سنا را پذیرفته بودند.
مفهوم اقتدار با مفاهیم قدرت و نفوذ، پیوندی تنگاتنگ دارد. اقتدار، قدرت مشروع، قانونی و مقبولی است كه می‌باید در شرایط مقتضی مورد اطاعت و فرمانبرداری قرار گیرد. اقتدار را قدرت مبتنی بر رضایت تلقی كرده‌اند. در اقتدار توجیه و استدلالی نهفته است كه آن را از شكل قدرت عریان خارج ساخته و برای موضوع قدرت، پذیرفتنی می‌كند؛ از این رو گفته می‌شود كه اقتدار برای پیروان و تبعیت كنندگان خصلت بیرونی ندارد.
اقتدار نوع ویژه‌ای از نفوذ است؛ یعنی نفوذ مشروع. در سیستم‌های سیاسی همیشه سعی رهبران بر آن است كه نفوذ خود را به صورت اقتدار درآورند؛ بنابراین اقتدار یكی از اشكال بسیار كارآمد نفوذ است و نه تنها مطمئن‌تر و پر دوام تر از اجبار می‌باشد، بلكه عاملی است كه به رهبر كمك می‌كند تا بتواند با كمترین استفاده از منابع سیاسی به راحتی حكومت كند.
امروزه حكومت نمودن و موفقیت در سازمان‌های بزرگ به صرف اتكا به ترس و وحشت امر غیر ممكنی است و حكومت كردن به كمك اقتدار،‌ به مراتب با صرفه‌تر از حكومت كردن بوسیله اجبار است.
قدرت پدر در خانواده از نوع اقتدار است، زیرا به دلایل مختلف قابل توجیه و پذیرفتنی است. در سطح دولت، قدرت به حكم قانونی بودن، مرسوم و سنتی بودن، در آمیخته بودن با مذهب و غیره به اقتدار تبدیل می‌شود؛ از این رو اقتدار محدودتر از قدرت است و نمی‌تواند حدود و شرایط امكان خود یعنی قانون، سنت، مذهب و عرف را نفی كند.
امروزه در حكومت‌های مردم سالاری قدرتی كه مبتنی بر رضایت و حق حاكمیت مردم تلقی شود( دموکراسی)، اقتدار به شمار می‌رود.
دموكراسی روش و شیوه‌ای برای تبدیل قدرت به اقتدار است. در این دیدگاه سیاست در معنای درست كلمه با اقتدار سر و كار دارد، نه با مفهوم قدرت.
هنر سیاستمداران در تولید اقتدار از قدرت‌های موجود است. سیاستمداران با از دست دادن قدرت خود، لزوماً اقتدار خویش را از دست نمی‌دهند، همچنان كه با كسب قدرت نیز لزوماً اقتدار تحصیل نمی‌كنند. اقتدار چنانكه فلاسفه سیاسی كلاسیك غرب مانند هابز، لاك و روسو استدلال می‌كردند، اساس حاكمیت دولت است و به این عنوان تنها بواسطه رضایت و قبول كسانی كه موضوع حاكمیت و اقتدارند، پدید می‌آید و تنها در صورتی تداوم می‌یابد كه در قالب وضع قوانین لازم برای حفظ جان و مال و آزادی و صلح و امنیت مردم به كار رود. اقتدار به این معنا دو چهره دارد: یكی آنكه در حوزه حاكم و حاكمیت ظاهر می‌شود و دیگر آنكه در وجه اطاعت و فرمانبرداری اتباع از قوانین تجلی می‌كند. در این دیدگاه، نفس شكل گیری دولت به مفهوم با ثبات و نهادمند آن نیازمند قوام یافتن اقتدار است. بدون اقتدار نمی‌توان به احكام و تصمیم‌های الزام آور قانونی رسید. قدرت‌های سیاسی و اجتماعی مختلف در غیاب اقتدار منشأ نزاع و كشمكش و بی‌ثباتی در حیات سیاسی هستند.

الف) منابع اقتدار:
به عقیده ماكس وبر در كتاب اقتصاد و جامعه اقتدار سه منبع دارد:
1- سنتی (سلطه سنتی كه بر پایه رسم و عادت است مانند آنچه در نظام‌های سلطنتی موروثی وجود داشته): اقتدار سنتی مبتنی بر اعتقادی استوار بر تقدس سنت‌ها و مشروعیت پایگاه كسانی است كه قدرتشان بر پایه آن سنت‌ها نهاده است.
2- قانونی – عقلانی: وقتی حق فرمانروایی از قواعد تأسیسی یا قوانین جامعه برآید، آن اقتدار را قانونی و عقلانی می‌نامند. این گونه اقتدار بر پایه اعتقاد به قانونی و عقلانی بودن الگوهای هنجاری است كه منبع قدرت فرمانروایان را تشكیل می‌دهند.
3- فرّهی (كاریزماتیك): وقتی حق فرمانروایی از پویایی‌ها و صفات ویژه رهبر سیاسی برآید، آن را اقتدار فرّهی (كاریزماتیك) می‌خوانند.

ب) ضمانت اجرای اقتدار:
به طور خلاصه موارد ضمانت اجراهای اقتدار عبارتند از:
1- ضمانت اجتماعی: گاه افراد به دلیل انتظار جامعه از افراد، اقتدار را می‌پذیرند.
2- امنیت و موقعیت اقتصادی:اگر اقتدار سود مالی در بر داشته باشد یا موقعیت اقتصادی را بهتر كند، مردم آن را می‌پذیرند.
3- ضمانت ناظر بر هدف: گاه برای كاركرد مؤثر سازمان، كاركنان اقتدار مقامات بالا را می‌پذیرند، به دیگر سخن اقتدار برای دست یافتن به یك هدف پذیرفته می‌شود.

⇜ #ڪــانــال‌ علــوم سـیاســـی ❦
─┅─═ঊ🎀🎀ঈ═─┅─ @politickaraj
─┅─═ঊ🎀🎀ঈ═─┅─