نو_محافظه_کاری_چیست 👇... Neoconservatism. in the United States

نو_محافظه_کاری_چیست 👇


Neoconservatism
in the United States
جناح کم تعداد اما با نفوذ در داخل حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا است. این گروه در اواسط دهه ۱۹۹۰ در پی رویکرد لیبرالیستی بیل کلینتون اعلام موجودیت کردند. بیانیه پروژه‌ قرن آمریکایی جدید که در ژوئن ۱۹۹۷ منتشر شد انجیل محافظه کاران نوین در ایالات متحده آمریکا به شمار می‌آید.محافظه کاران نوین همانند جناح‌های سنتی حزب جمهوریخواه از دولت حداقل و تقویت پایه‌های تجارت آزاد جانبداری می‌کنند اما نگرش انزواطلبانه جناح سنتی حزب را رد می‌کنند. آنان همچنین با رویکرد بین‌الملل گرایانه جمهوریخواهان میانه رو که جورج هربرت واکر بوش سمبل آن به شمار می‌آید مخالف هستند. بکار گیری از ابزار قدرت در حل منازعات بین‌المللی و اجرای مشروط تعهدات جهانی آمریکا از جمله اصول اصلی محافظه کاران نوین در عرصه سیاست خارجی و امنیتی است.

از میان بلند پایه‌ترین استادان سال‌های ۱۹۶۰ باید از دو تن نام برد، نخست آلن بلوم که پیرو فیلسوف یهودی آلمانی تبار لئو اشتراوس بود و دیگری آلبرت وهلستتر که استاد ریاضی و کارشناسی استراتژی نظامی بود.محافظه کاران نو، نامی که چندان هم برازنده آنها نیست، همچنین هیچ ربطی به کسانی که خواهان تضمین نظم مستقرند ندارند. آنها تقریباً همه ویژگی‌های محافظه کاری سیاسی به معنای رایج در اروپا را رد می‌کنند. یکی از آنها یعنی فرانسیس فوکویاما که به لطف رساله اش به نام «پایان تاریخ» مشهور شد با اطمینان می‌گوید: «نومحافظه کاران به هیچ روی نمی‌خواهند از نظم امور به گونه‌ای که هست یعنی مبتنی بر پایگان، سنت و بینشی بدبینانه به سرشت آدمی، دفاع کنند.» البته وی پس از جنگ عراق به انتقاد از نومحافظه کاری پرداخت .پیش از پیدایش رسمی محافظه کاری نوین، پیوند سرراستی میان آلبرت وهلستتر و لئو اشتراوس (که در سال ۱۹۷۳ درگذشت) وجود نداشت. اما کسانی در شبکه نو محافظه کاران میان آموزش‌های این دو پل زدند هر چند که زمینه پژوهش آنان از بنیاد متفاوت بود.فلسفه اشتراوس از رهگذر شبکه‌ها و روابط استاد _ شاگردی (آلن بلوم، پل ولفوویتز، ویلیام کریستول و...) همچون شالوده تئوریک محافظه کاری نوین به کار رفت. اشتراوس عملاً چیزی درباره مسائل سیاسی روز یا روابط بین‌المللی ننوشته‌است. نوشته‌های او را به سبب دشواری عالمانه اش در زمینه متن‌های کلاسیک یونانی یا نوشتارهای مسیحی، یهودی و اسلامی بسیار می‌خوانند و او را بیشتر به این عنوان می‌شناسند. افزون بر این او را به سبب توانمندی روش تفسیرش بسیار بزرگ می‌دارند. نو محافظه کاری بر اتصال دو اندیشه موجود در نظریه اشتراوس استوار است:نخستین، به تجربه شخصی او مربوط می‌شود. او که در جوانی شاهد زوال جمهوری وایمار زیر ضربه‌های همسو و خردکننده کمونیست‌ها و نازی‌ها بود چنین نتیجه گرفت که هر آینه دموکراسی ضعیف بماند و از ایستادگی در برابر جباریت حتی با دست یازی به زور سر باز زند هیچ شانسی برای پذیراندن خود ندارند. اشتراوس در پیشگفتار نقد دین از نظر اسپینوزا نوشت: «جمهوری وایمار ناتوان بود و تنها در یک مورد از خود قدرت و بزرگی نشان داد. منظور واکنش شدیدش نسبت به قتل وزیر امور خارجه یهودی اش والتر رانتو در سال ۱۹۲۲ است. این جمهوری در مجموع عدالت بی بهره از زور یا عدالت ناتوان از دست یازی به زور را به نمایش گذاشت.》

نو محافظه کاران می‌خواهند به وضع موجود و همرایی سست بنیاد پایان بخشند. آنان به نقش سیاست در تغییر و دگرگونسازی امور باور دارند. در مورد امور داخلی آمریکا اینان انتقاد به دولت رفاه بخش را آغاز کرده‌اند که به عنوان دستاورد ریاست جمهوری‌های دموکرات (کندی و جانسون) و جمهوریخواه (نیکسون)، پایشان در حل مسائل اجتماعی می‌لنگد. در مورد سیاست خارجی، اینان در سال‌های ۱۹۷۰ سیاست تنش زدایی را افشا می‌کردند و می‌گفتند که چنین سیاستی بیشتر به سود شوروی تمام می‌شود تا غرب. نومحافظه کاران تراز نامه رهبران سال‌های ۱۹۶۰ را به باد انتقاد می‌گرفتند و با واقع بینی دیپلماتیک هنری کیسینجر مخالفت می‌ورزیدند.ایروینگ کریستول و نورمن پودهورتز بنیادگذاران گاهنامه کومانتری، دو تن از پدرخوانده‌های نیویورکی محافظه کاران نو از جناح چپ بودند. آنها همچنین بیانگر بدگمانی به چپ دوره کمونیسم شوروی به شمار می‌آیند.
https://telegram.me/politickaraj