👇.. 🔹تاریخ می‌کوشد نوعی علم شود🔹

#مارکس
👇

🔹تاریخ می‌کوشد نوعی علم شود🔹

《مارکس معتقد بود تعلیل و تبیین رشد تاریخی را بر پایه علمی نهاده است و بشریت را قادر ساخته مسیر آتی جامعه را با دقت علمی پیش‌بینی کند.》
کارل مارکس (۱۸۸۳-۱۸۱۸) در آلمان در شهر تریر به دنیا آمد. پدرومادرش یهودی بودند و وقتی کارل شش ساله بود به آیین لوتری پیوستند ولی خود مارکس به نوجوانی که رسید شدیداً ضدمذهبی شد. شعار او حتی در آن ایام این بود که نقد دین اساس همه‌ی نقدهاست. تحصیلاتش ابتدا حقوق و سپس فلسفه و تاریخ بود و رساله‌ی دکتری‌اش را درباره‌ی فلسفه‌ی یونان قدیم نوشت، خصومت آشکارش با دین درهای تدریس در دانشگاه را به روی او بست. پس سردبیر روزنامه‌ای شد، ولی این هم چندان دوام نیاورد. مارکس در طول عمرش کمتر به کاری پرداخت که بابت‌اش دستمزد بگیرد و ترجیح داد بیشتر اوقات در فقر به سر برد و به مطالعه و نوشتن بپردازد.
وقتی در ۱۸۴۳ روزنامه‌ای را که او سردبیرش بود توقیف کردند، مارکس به پاریس رفت و در آنجا با فردریش انگلس جوان آشنا شد. به این ترتیب همکاری‌ای قلمی‌ای آغاز شد که شاید مشهورترین و قطعاً موثرترین همکاری قلمی تاریخ است. انگلس فرزند خانواده‌ی بازرگان آلمانی ثروتمندی بود که در منچستر می‌زیست و درآنجا کسب و کار نساجی داشت. در حقیقت او بود که مارکس را تا زنده بود از نظر مالی اداره کرد و باعث شد او آثارش را به وجود آورد. در سال‌های پس از این آشنایی بود که مارکس نظام اصلی اندیشه‌هایش را شرح و بسط داد. نظامی که پس از آن معروف به مارکسیسم شد و شالوده‌ی فکری کمونیسم را تشکیل داد. این نظام در ضمن خود را یگانه سوسیالیسم راستین می‌دانست. انگلس همواره مشاور مارکس و منتقد خودی و همکار او در همه‌ی امور بود و در همه‌ی این موارد استعداد فوق‌العاده‌ای نشان داد؛ اما مارکس نابغه بود و از لحاظ فکری در رابطه‌اش با انگلس بی چون و چرا نقشمسلط را ایفا می.کرد. نسل‌های بعدی که افکار آن دو را از آنِ مارکس خواندند با این کار در حق انگلس مرتکب بی‌انصافی نشدند، اما انگلس هم شخصیت بی‌اهمیتی نبود.

(برگرفته از کتاب سرگذشت فلسفه
براین مگی)

┏━━━✨ 🌹 ✨━━━┓
📚 @politickaraj📚
┗━━━✨ 🌷 ✨━━━┛