✳️✴️ دولت سنگدل، جامعه‌ی بی‌رحم. زمانه‌ی خود ویرانگری. علی زمانیان

✳️✴️ دولتِ سنگدل، جامعه‌ی بی‌رحم
زمانه‌ی خود ویرانگری
علی زمانیان

🔸این روزها دست کم دو تجربه‌ی دردناک را از سر می‌گذرانیم. تجربه‌ی اول آن که دولت، نسبت به سرنوشت مردمانش بی‌تفاوتیِ سنگدلانه پیش گرفته است و از سویی دیگر، نوعی بی‌رحمی اجتماعی رو به افزایش است.

✅ برای حاکمانِ در قدرت، مهم نیست در ذهن و ضمیر مردم و در زندگی روزمره شان و در عمیق ترین لایه های روان جامعه چه می گذرد. مهم نیست گرانی سرسام آور و کمبودهایی که رو به فزونی است، با جامعه چه می‌کند. طبقات اجتماعی، فقیر و فقیرتر،جامعه ضعیف و ضعیف‌تر و زندگی دشوار و دشوارتر می‌گردد. در نتیجه، همه‌ی ما شهروندان احساس می‌کنیم توانایی‌های پیشین را از دست می‌دهیم و هر روز بر حجم ناتوانایی ما افزوده می‌شود. اما حاکمیت سیاسی و دولت مستقر، متکبرانه و از سر استغناء، از کنار کوه رنج‌ها و دردهای کشنده‌ی اجتماعی عبور می‌کند و تو گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. این روزها نشان می‌دهد که دولت (به معنای عام آن)، در ایران چندان شکل نگرفته است. یعنی فرایندی که طی آن، شهروندان احساس کنند، حاکمانشان مدبرانه و دلسوزانه در پی کاهش آلام اجتماعی و افزایش توانایی ها و ارتقاء توانمندی ها هستند. آیا این همان وضعیت بی‌دولتی نیست؟

🔸شکافی معنادار میان ملت و حاکمیت در حال گسترش است. گسست دولت- ملت یعنی این که این دولت، دولتِ ما نیست. زیرا اولا، درد و رنج ما را نمی‌بیند و نمی‌بیند که چگونه زندگی ما به بن بست رسیده است. ثانیا، ما را نمایندگی نمی‌کند. جامعه‌ی ایران را انعکاس نمی‌دهد. گسست دولت- ملت، یعنی دولت با جامعه "هم افق" نیست. ناهم افقی ارزشی، هدفی و رویکردی، از جمله‌ جنبه‌های این "ناهم افقی" است. فاصله گرفتن دولت از جامعه، او را سنگدل کرده است. فقر را می‌بیند اما کاری نمی‌کند. هراس و اضطراب در جامعه را مشاهده می‌کند و اما کاری نمی‌کند. زندگی روزمره را می‌بیند که در چه دست اندازهای سختی گرفتار شده است، اما کاری در جهت بهبودش نمی‌کند. شهروندان، دولتشان را با دردهای شان همدل و همسو نمی‌یابند. جامعه‌ی ایران به یاد ندارد در حیات سیاسی سده ی اخیرش چنین بی حفاظ و بی پشتوانه بوده است.

🔸وقتی شرایط بغرنج و دوره‌ای از سختی رخ می‌دهد. وقتی طوفان تباهی می‌وزد و همه را تهدید می‌کند، آن گاه معلوم می‌شود که پایبندی افراد به اصول اخلاقی به چه میزانی است. اما آن چه اکنون مشاهده می‌کنیم ، این است که منابع اخلاقی جامعه در مواجهه‌ی با وضعیت اجتماعی و اقتصادی ناگوار، چگونه از دست می‌رود. با اضمحلال منابع اخلاق، سرمایه‌ی عاطفی جامعه نیز رو به فرسودگی نهاده است. فرسایشی که رفتارها را به سمت بی‌رحمی می‌کشاند. آشوبی برخاسته و چه بسیار افراد با بی‌رحمی، بر این آشوب دردناکانه نفت می پاشند. جامعه با رفتاری خودشکنانه، خودش را ویران می‌کند.

🔸مشارکت در پروسه‌ی خود ویرانگری شامل رفتارهایی می‌شود که ظاهرا بر مبنای رفتار محاسبه‌گرانه‌‌ی سود و زیان شکل گرفته است، اما در نهایت، به شکستن جامعه و نابودی آن منجر می‌شود. چونان مسافران کشتیِ گرفتار در طوفان و شکسته شده، برای نجات خویش، بی‌رحمانه، دیگران را قربانی خود می‌کنند.

@politicology