‌♦️حتما بخوانید اما بادقت و بسوزید و گوش کنید و اشک بریزید …♦️

‌♦️حتما بخوانيد اما بادقت و بسوزيد و گوش كنيد و اشك بريزيد...♦️

براي بسياري سوال است كه معناي گريه هاي اباعبدالله عليه السلام در روز عاشورا چه بوده است مگر ايشان فناي در مقام رضاي حضرت ذوالجلال نبوده اند...؟

اين موضوع پاسخ هاي متعددي دارد ليكن اكتفا ميكنم به نكته اي كوتاه و تاكيد بر دقت روي آن كه اگر فهم شود ان شاءالله مطلب مهمي است...

امام عليه السلام محل رزق تمام موجودات و هستي بخشنده به تمام ماسوي الله به اذن خداي تبارك و تعالي است(بيُمنه رُزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و سماء)

و در ادامه ي اين كلام بايد توجه داشت كه همانطور كه حضرت اباعبدالله عليه السلام قيّوم وجود تمام جانداران است،كِيْنونت و بود اشياء وابسته به هستي و اراده ي امام عليه السلام است كه او خود خواسته اش مُندّك و فاني در مشية الله است

مهم اينجاست كه اگر مركز هستي اشياء و گردش روزگار و بود و نبود عوالم و ماسوي الله، قلب مطّهر سالارشهيدان عليه السلام بوده است، قطعا هستي شمر و خولي و عمر سعد و منقذ و آن سي هزار نفر از روزنه ي هستي و مشيّت امام سلام الله عليه گذشته است و حضرت به سبب فناي در رضاي الهي رزق هستي آنان را منقطع نساخته است...

و يك زاويه از هزار راز نگفته ي اشك هاي اباعبدالله ع شايد آن باشد كه حرمله ها قوت بازوان و هستي رگ و پي و پوست و استخوان را از وجود امام مي گرفته اند..،
غصه آنجاست كه هستي تيرها و سنان ها و شمشير ها و اسبان و سُم هاي آهنينشان نيز از وجود امام هستي گرفته اند
اما اين امام است كه غرق توحيد و خارق كثرات و سبب متصل بين الارض و سماء بوده است و از آنجا كه دستوري براي انقطاع فيض هستي از محبوبش نسبت به اين پست فطرتان حرامي نيامده است وجود اينان و تير وسنان هايي كه بر حلق علي اصغر و علي اكبر و قاسم و علمدارش فرو ميرفت و ميدريد و ميشكافت و مي گداخت را به دايره ي معدومات وارد نمي ساخت و او بود و رب ذوالجلالش كه شاهد فناي بي مثال حسينش در اراده ي خود بود و بود و بود و بود...

و اباعبدالله سلام الله عليه راضي بود اما اشك ميريخت و تاروپودش از درد كشيده شدن كمان حرمله و آن سه شعبه برگلوي علي اصغرش و نابود نساختن آن و حفظ هستي اش آتشين مي شد...
روح لطيفش هستي بخش و حقيقت مكنون پوسته هاي مويين رگهاي شيرخواره اش بود و اشك هاي رباب و درميانه ي خيمه ها و هم او بود سر ناپديد شدن قطراتي كه يدالله از خون به آسمان پاشيده ساخت...

اين قصه سر دراز دارد و آنكه آن را فهميد در بحر مطمطم آن غرقه خواهد شد علي الخصوص كه داستان كوچه هاي مدينه را در نهان وجودش با اين قرائت روايت كند...

اما آنجا در آن گودال بي انتها رازي از حقيقت هستي و عبوديت برداشته شد كه در زيارت ناحيه ي مقدسه مي فرمايد و عَجِبتْ من صبركَ ملائكة السماء
خنجري كه دستان آن نانجيب بود در اختيار امام و امام فاني در خداوند متعال...

امام مقام عجيبي دارد كه از تصورات ما خارج است...

قتل شهيد عشق نه كار خدنگ بود
دنيا براي شاه جهاندار تنگ بود

آئينه خود ز تاب تجلي به هم شكست
گيرم كه خصم را دل پركينه سنگ بود...!

#گودال
#فناي_در_مشيت
#روضه_اهل_توحيد

♦️♦️صوت را حتما حتما گوش كنيد

@rahe_aseman
به روایت مكتوبات طلبه ای ساکن در نجف اشرف🔻