✔دوست خوبم به خدا که وصل شوی؛ آرامش وجودت را فرا می گيرد، نه به راحتی میرنجی و نه به آسانی می رنجانی. آرامش سهم دلهايی که سمت خداست ثبت شده فرهنگ وارشاداسلامی http://t.me/itdmcbot?start=rahe_aseman 🎁ارسال: 🔘۵ صبح 🔘۹شب کپی با ذکر آی دی بلامانع
💖🌹❤ …. ✍در زمانهاى قدیم،. مردی ساز زن و خوانندهای بود؛ بنام «بردیا»
💖🌹❤
✍در زمانهاى قديم ،
مردی ساز زن و خواننده ای بود ؛ بنام "برديا "
که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت ...
🌟بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای
نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود ....
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید ....
🌟بردیا به خانه آمد ،
همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند و او را از منزل بیرون کردند ...
بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد .
🌟در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود ، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب ، فقط نواخت ....
🌟بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد ..
🌟در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد ، سر برداشت تا ببیند کیست .... ؟
💞شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود .
شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن ...
🌟بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی ...؟!!!
💞شیخ گفت هرگز .
☘بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنود و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم .
☘به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر ، مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن ...
🎯بردیا صورت در خاک مالید و گفت خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند ...
اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم .
اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من ، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی .
💝* خدایا تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی . به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منت ناکسان قرار نده ... *
https://telegram.me/joinchat/A6bBgzv2NvgCRzKpJ-VT3w
💖🌹💖