✔دوست خوبم به خدا که وصل شوی؛ آرامش وجودت را فرا می گيرد، نه به راحتی میرنجی و نه به آسانی می رنجانی. آرامش سهم دلهايی که سمت خداست ثبت شده فرهنگ وارشاداسلامی http://t.me/itdmcbot?start=rahe_aseman 🎁ارسال: 🔘۵ صبح 🔘۹شب کپی با ذکر آی دی بلامانع
… علامه آیت الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی.. 🔸ناگهان گفت: حبیبم الله، طبیبم الله، یارم یارم
@rahe_aseman
#داستانک
#پیشنهاد_ویژه
@rahe_asemaan
✍ علامه آیت الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی
🔹یكروز در طهران، براى خرید كتاب، به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خرید كتاب آمده بود که كتابهاى لازم را جمع كند؛ و آماده براى خروج شد
🔸ناگهان گفت: حبیبم الله، طبیبم الله، یارم یارم. جونم جونم... فهمیدم از صاحب دلان است
🔹گفتم: عنایات از جانب خداوند است ولى آیا به حسب ظاهر براى این عنایاتى كه به شما شده است؛ سبب خاصّى را در نظر دارى⁉️
🔸گفت: بلى!
🔹من مادر پیرى داشتم، مریض و ناتوان، و چندین سال زمین گیر بود؛ خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برمی آوردم؛ و غذا برایش می پختم؛ و آب وضو برایش حاضر می كردم؛ و خلاصه به هر گونه در تحمّل خواسته هاى او در حضورش بودم 👈و او بسیار تند و بد اخلاق بود.
🔸بَعْضاً فحش میداد؛ و من تحمّل می كردم، و بر روى او تبسّم می كردم.
🔹و به همین جهت عیال اختیار نكردم، زیرا نگهدارى عیال با این خلقِ مادر مقدور نبود لذا به نداشتن همسر تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم
🔸گهگاهى در أثر تحمّل ناگواریهائى كه از وى به من می رسید؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم میزد، و جرقّه اى روشن می شد؛ و حال خوش دست می داد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود.
🔹تا یك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او می گستردم، تاتنها نباشد، و براى حوائج، نیاز به صدا زدن نداشته باشد در آن شب كه من کوزه را آب كرده و همیشه در اطاق پهلوى خودم می گذاردم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم.
🔸او در میان شب تاریك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرفى ریخته، و به او دادم و گفتم: بگیر، مادر جان!
🔹او كه خواب آلود بود؛ و از فوریّت عمل من خبر نداشت؛ چنین تصوّر كرد كه: من آب را دیر دادهام؛ فحش غریبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد.
🔸فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگیر مادر جان، مرا ببخش، معذرت میخواهم! كه ناگهان نفهمیدم چه شد؟
🔹إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسیدم؛ و آن برق ها و جرقه ها تبدیل به یك عالمى نورانى همچون خورشید درخشان شد؛
🔶 و حبیب من، یار من، خداى من، طبیب من، با من سخن گفت و این حال دیگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد
📚 کتاب نور ملكوت قرآن ج۱
🔸 برای مطالعه #نکته_های_ناب
#دستورالعمل ها و #داستانک ها
بفرمایید کانال خـ❤️ـدای مهربان
🎁 https://t.me/joinchat/AAAAADv2NvieSfPYKP4tXA
🔵🔷🔵🔷🔵