🔻 نواندیشی دینی و مسأله زنان 🔻.. ✍️ مصطفی ملکیان

🔻 نواندیشی دینی و مسأله زنان 🔻

✍️ مصطفی ملکیان

قرائت بینادگرایانه از دین بر ظاهر دین جمود می‌کند و به روح دین توجه چندانى ندارد. مردسالارى در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حد فراوانى به سبب آن است که بنیان‌گذاران ادیان در مقام تلقى از عالم واقع و چه در مقام ابلاغ تلقی‌شان از عالم واقع به مخاطبان خود، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بوده‌اند. تفاوت‌هاى طبیعى میان زن و مرد وجود دارد ولى از این تفاوت‌هاى تکوینى نمی‌توان تفاوت‌هاى ارزشى را نتیجه گرفت.

در زمان معاصر سه قرائت اصلى از اسلام وجود دارد: بنیادگرایانه، تجدد گرایانه و سنت‌گرایانه. بین این سه قرائت، یازده تفاوت وجود دارد که به دو تفاوت از آنها که در مسأله زنان دخیل است می‌پردازیم.

تفاوت اول اینکه قرائت بنیادگرایانه بسیار ظاهرگراست و به روح دین و پیامِ وراى لفظ توجه چندانى ندارد و طبعاً در برخورد با کتاب و سنت عدول از لفظ را به ندرت روا می‌داند. اما قرائت تجددگرایانه پیام‌گراست و بر روح دین و پیام وراى لفظ تأکید می‌ورزد. تفاوت دوم این است که قرائت بنیادگرایانه بسیار شریعت‌اندیشانه است؛ یعنى تقریباً همه دین را منحصر در فقه دانسته، کیان دین را به بقاى فقه می‌انگارد. در سنت‌گرایى به فقه به عنوان وسیله توجه می‌شود؛ یعنى میزان توجه به فقه کاملاً متناسب با میزانى است که فقه می‌تواند هدف را برآورده کند. در قرائت تجددگرایانه، فقه شأن چندانى ندارد و به جاى آن، بیشتر اخلاق و رفتار اخلاقى محلّ توجه است. کسى که قرائت بنیادگرایانه از دین دارد، بر ظاهر آیات و روایات جمود می‌ورزد و به همان احکامى که ده دوازده قرن پیش از کتاب و سنت فهم می‌کردند اتکا مى‏کند. طبعاً این دیدگاه درباره زن، مردسالارانه‌تر است؛ اما قرائتهاى سنت‌گرا و تجددگرا با انعطاف بیشترى به مسأله زنان نگاه می‌کنند.

براى تفکر مردسالارى می‌توان سه مؤلفه در نظر گرفت و این تفکر را با آن محک زد: اول آنکه اساساً زن را فرومایه‌تر از مرد می‌شمارد؛ دوم آنکه سلسله امتیازات حقوقى و قانونى براى مرد قائل مى‏شود و سوم آنکه پدر تعیین کننده نسب است. تفکر مردسالار شدّت و ضعف دارد؛ ولى این سه مؤلفه در روایت‌هاى گوناگون از مردسالارى مشترک اند. در بنیادگرایى تفکر مردسالارانه شدیدى وجود دارد. در اسلام سنت‌گرا گرایش مردسالارانه شدّت کمترى دارد؛ چون دین اسلام بسیار انسان‌گرا و اخلاق‌گراست. اسلام تجددگرا به عقل بهاى فراوانى می‌دهد و حقوق بشر را (به آن صورتى که در اعلامیه جهانى حقوق بشر در سال 1948 تدوین شده) از مظاهر عقل‌گرایى می‌داند.

به نظر من، مردسالارى در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حدّ فراوانى به سبب آن است که بنیان‌گذاران ادیان و مذاهب، چه در مقام تلقى از عالم واقع و چه در مقام ابلاغ تلقی‌شان از عالم واقع به مخاطبان خود، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بوده‌اند؛ ولى در همه ادیان یک سلسله نکات انسان‌شناسانه‌ای وجود داشته که نمی‌توان آن را تماماً تکذیب کرد؛ از جمله اینکه طبیعت زن و مرد تفاوت‌هایى با یکدیگر دارد. اکثر جنبه‌های فرهنگى زمانه‌ای که بنیان‌گذاران ادیان و مذاهب در آن می‌زیسته‌اند، در ادیان رسوخ کرده است و من در زمان حاضر، به عنوان مسلمان تجددگرا حق دارم که آنها را کنار بگذارم و از وراى آن پیام دین خود را استنباط کنم. همچنین می‌پذیرم که اینها عرضى دین هستند.

البته از تفاوت‌هاى تکوینى (زیستى و روانى) میان زن و مرد نمی‌شود تفاوت ارزشى را نتیجه گرفت؛ امّا در عین حال بازتاب آن تفاوت تکوینى در مناسبات زن و مرد را در همه‌جا نباید انکار کرد. آن چیزى که اصلاً قابل دفاع نیست، فرصت‌هاى نامساوى است؛ وگرنه نقش‌ها ممکن است لامحاله تفاوت‌هایى داشته باشند. آنچه غیرانسانى و ناعادلانه است، تفاوت فرصت‌ها به این معناست که فرصت‌هایى را که در اختیار مردان قرار می‌دهیم در اختیار زنان قرار ندهیم و بالعکس.

به نظر من، شباهت تصویر زن در اسلام یک، دو و سه این است که در هر سه مورد دید سازگار و یکدستى نسبت به زنان وجود ندارد؛ یعنى در این سه دیدگاه مواضعى نسبت به زنان وجود دارد که مردسالارانه است ولى در درون خود دستخوش تعارض ظاهرى است.

امّا در مورد تفاوت‌ها، می‌توانم ادعا کنم که هر چه از اسلام یک به طرف اسلام دو مى‏رویم و از اسلام دو به طرف اسلام سه، موضع‌گیری نسبت به زنان منفی‌تر مى‏شود. به اعتقاد من، آنچه وضع زنان را در اسلام دو و طبعاً در اسلام سه به اینجا کشاند، غفلت از روند حرکت اسلام بود. انصاف این است که پیامبر اسلام براى بهبود بخشیدن به وضع زنان روندى را آغاز کرد. در 23 سال حیات ایشان، این روند همواره رو به جلو و رو به بهبودى بود؛ منتها بعضى از فقهاى ما روند حرکت او را فراموش کردند یا اصلاً به آن توجه نکردند.

💠نقدنامه💠

👇👇 ادامه
@religionandsociety