غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
حال باید پرسید مرحوم بازرگان به کدام یک از این سه معنا پوزیتیویست بود؟
حال باید پرسید مرحوم بازرگان به کدام یک از این سه معنا پوزیتیویست بود؟ بلی، وی عالم بود، مدرّس ترمودینامیک، مروّج علم و طالب توسعه علمی بود و در فهم و تفسیر پارهای از آیات قرآنی به علم استناد و استشهاد میکرد و مثلاً «تصریف ریاح» را که در قرآن آمده، تعبیری دقیق از نقش بادها و بارانپروری آنها میدانست؛ و حتی در تبیین معقولیت پارهای احکام فقهی، از علم تجربی مدد میجست و مثلاً بر آن بود که آب کُرّ، میتواند میکربها را بزداید و براند و امثال آنها…
آیا مدد جستن ازعلم تجربی در فهم وحی، پوزیتیویسم است؟ ممکن است روش تفسیری خوبی نباشد، اما هر چه هست شایستۀ نام پوزیتیویسم نیست. اگراعتقاد و اعتماد به حسّ و تجربه به منزلۀ تنها منبع معرفت، رکن رکین پوزیتیویسم است، چگونه کسی را که به وحی، به غیب، به ملائک، به معجزات و به معاد عقیده دارد و در فهم کلام باری از فهم طبیعت کمک میگیرد، میتوان پوزیتیویست شمرد؟ من نمیدانم رأی مرحوم بازرگان در باب استقراء و اثباتپذیری قوانین علمی و راستیآزمایی تجربی و سقف توانایی تجربه و زبان علم و روششناسی علمی و … چه بوده است، و به احتمال قوی در این بابها تأملی نکرده و رأی پخته و فلسفه ویژهای نداشته است، چنانکه اکثر دانشمندان ندارند. ولی این «بیفلسفه بودن»، کسی را پوزیتیویست نمیکند. عموم دانشمندان علوم تجربی به علم اعتماد دارند و به کاربرد تکنولوژیک آن هم (چون ساختن پلها، هواپیماها، میکروسکوپ ها، نیروگاهها، بمب هستهای و …) به دیدۀ تصدیق و تصویب مینگرند، و در آنها قوّت و صحّت نظریات علمی را میخوانند، و کمتر به چون و چراهای فلسفی میپردازند. آنچه تامس کوهن «علم نرمال» مینامید، همین است. در دوران علم نرمال، دانشمندان چون دیگر ارباب حِرَف و صنایع، به کار خود مشغولند و در پارادایم حاکم دوران، به کشف قوانین و تفسیر مشاهدات میپردازند و همانها را که یافتهاند به دیگران آموزش میدهند و سنّت علمی را تداوم میبخشند تا وقتی که «آنومالیها» فزونی گیرد و بحران پدید آید و انقلابی شود و الگویی به جای الگویی دیگر بنشیند.[۳۵]
از این گذشته چرا باید گریبان بازرگان را گرفت و مهر باطلۀ پوزیتیویسم را بر پیشانی او کوفت؟ مگر کسی چون مرتضی مطهری که عالم نبود و فیلسوف بود، در باب استقراء و روش تجربی رأی دیگری داشت؟ وی و دیگر فیلسوفان اسلامی، اعتقادشان به استقراء صدبار از پوزیتیویستها محکمتر بود. این فیلسوفان به اقتفای ارسطو معتقد بودند که ضمیمه کردن نتایج حاصل از استقراء به اصل «تقارن اتفاقی، دائمی و اکثری نیست»[۳۶]، قوانینی پولادین فراهم میآوردند که هیچ مبطلی نمیتواند آنها را ابطال کند. ترکیب آن دو مقدمه، به گمان آنان ما را مَحرم حریم طبایع اشیاء میکند و رابطۀ علّی و معلولی ضروری میان طبایع و آثارشان را نشان میدهد. این قوانین علمی به گمان آنان، در همه جهانهای ممکن صادقاند! و این کجا و مدّعای متواضع پوزیتیویستها کجا که قوانین علمی را قوانین همین جهان موجود میدانند و آنها را آینۀ نظم طبیعت میشمارند، بدون آنکه در پس این نظم، جبری و ضرورتی ببینند.[۳۷]
میپرسم مگر در فهم کلام وحی، استناد به علم زمانه شیوۀ همۀ مفسّران از دیرباز تا کنون نبوده است؟ مگر هیئت بطلمیوسی و طبیعتشناسی ارسطویی، دستمایۀ مفسّران در فهم قرآن نبود؟ همین واژههای علّت و طبع و ذات و … که مثل سبزه در تفاسیر شیعی و سنّی میرویند، مگر از وحی گرفته شدهاند؟ آیا وقتی که مرحوم علامه طباطبایی در قصّۀ دفع شیاطین با شهب به علم استناد میکند و ظاهر آیات را به کناری مینهد و به تأویل روی میآورد، کاری پوزیتیویستی کرده است؟
روشن نیست که اشکال کار بازرگان در کجاست؟ آیا استفاده ازعلم ترمودینامیک اشکالی دارد یا خود علم ترمودینامیک؟ آیا علم ترمودینامیک «علم پوزیتیویستی» است؟ آیا استفاده از هیئت بطلمیوسی در تفسیر قرآن مجاز بوده اما استفاده از ترمودینامیک و علم هواشناسی جدید در فهم کلام باری مجاز نیست؟ چه معنی دارد قول آن عزیز که با تحکّم میگوید: «بازرگان باید به ما بگوید که چرا متدولوژِی علم پوزیتیویستی را انتخاب میکند برای تفسیر قرآن…؟». این سؤال را باید از همه مفسّران بپرسند.
از تفسیر نمونه بگذریم که علمگرایی عوامانهای دارد؛ مولّف تفسیر المیزان هم گواهیهای علم را جدّی میگیرد، چه آنجا که از یافتههای زمینشناسی سخن میگوید و از دکتر یدالله سحابی میخواهد که شرحی در این باب بنگارد و از لایههای رسوبی زمین و بارانهای سیلوار هزاران سال پیش بگوید تا به کار تفسیر توفان نوح آید[۳۸]، و چه آنجا که از برخورد شهابها با شیاطین میگوید، و چه آنجا که قصّۀ پرورش جنین در رحم را میآورد… در همۀ این موارد میکوشد تا دست کم چهرۀ علم مخدوش نشود و تعارض آشکاری میان وحی و علم رخ ننماید، بل علم را به کمک وحی آورد.