قصه بعدی، قصه ‌_زدایی است که مؤلفه مهمی ‌از روشنفکران دینی نیز هست

قصه بعدی، قصه #خرافه‌_زدایی است که مؤلفه مهمی ‌از روشنفکران دینی نیز هست.
خاصّه در این برهه که گویی #وظیفه برخی افراد و نهادها #خرافه‌_پروری و #خرافه‌_گستری است. این خرافه‌پروری شامل #کارخانه‌های_مقدس_‌سازی و #مقدس‌_تراشی نیز می‌شود که به قوت در کارند و هر روز توسعه بیشتر به صنایع خود می‌دهند. دین چون با ماوراء طبیعت و با غیب ارتباط دارد و این نسبت را نمی‌توان انکار کرد یا از آن گرفت، بزرگترین استعداد را برای خرافه آلوده شدن دارد. حفظ این نسبت در عین دفع خرافات، وظیفه بسیار سنگینی است. اما برای خرافه‌زدایی ما باید نخست از خودمان شروع کنیم. آن شریعت سهله و سمحه‌ای که بر پیامبر نازل شد، واجد هیچکدام از این زوائد و حواشی و خرافات و آفات امروزین نبود. یک دین شسته و رفته و سبکی بود که مردم به رحتی می‌توانستند آن را بر دوش بگیرند. آن دین، چشم مردم را نمی‌بست و اسیر تقلیدشان نمی‌ساخت. زندگی را برای آنها تنگ‌تر نمی‌کرد، بلکه فراخ‌تر می‌کرد. مولوی در باب علم می‌گوید که :
علم‌های اهل تن آحمالشان
علم‌های اهل دل حمّالشان
یعنی علمی‌ داریم موجب سبکی و علمی‌ داریم موجب سنگینی. بر همین قیاس، دینی داریم موجب سبکی و حرکت و نشاط و دینی داریم موجب سنگینی و وسواس و تردید و فلج فکری و عملی. اینک اما ما خودمان را در دامی‌ گرفتار کرده‌ایم که واجب است گشودن بند از بند آن و تار از پود آن. جز به #قطعیات تکیه نباید کرد و دست از ظنیّات و عرضیّات باید شست تا آن سبکی نخستین باز گردد.

منبع: قسمتی از سخنرانی عبدالکریم سروش در منزل عبدالله نوری، در شهریور 1385