«توهم خیال» … این سخنان دکتر شریعتی در کتاب تشیع علوی تشیع صفوی توجه کنید:. (نقل بمضمون)

"توهم خیال"

#مسعود_صفری
@Haghighatznu
به این سخنان دکتر شریعتی در کتاب تشیع علوی تشیع صفوی توجه کنید:
(و شیعه ای که همواره بدنبال حقش درهمین دنیا میگشت ستاندن آنرا به آخرت موکول کرد و او که شمشیرش بر سر حکومت ظلم می آمد تیغش را بر سرش کوبید(اشاره به قمه زنی) ودشمنش را حواله به حضرت عباس کرد.(نقل بمضمون)
بوضوح ریشه ی این فلاکتهای شیعه را در سخنان شریعتی میتوان توهم دانست. قطعا روز آخرتی هست. ولی آیا انسان متوهم و بی عرضه میتواند عقب ماندگی خود را در آخرت جبران نماید؟ دراین دنیا که دستت باز بود و وقت کشت وکار بود به کجا رسیدی که درآخرتی که کار از کار گذشته است و یوم تبلی السرائر است رسیده باشی؟؟ به قول حافظ:
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم؟
به نظرمن مهمترین تمایز سکولاریسم و تفکر لیبرال دموکراسی مواجهه ی بی پرده باحقیقت است. سکولاریسم به معنی بی دینی نیست. به معنی این است که (هرسخن جایی وهر نکته مکانی دارد). این مرام مرام ابن الوقتی است. انسان حقش را باید درهمین دنیا بگیرد. انسان نیازی به کشیش ندارد که گناهانش را نزد او اعتراف کند(مرام مسیحیان کاتولیک).

دکترشفیعی کدکنی درمقدمه کتاب غزلیات شمس می فرمایند: (وقتی بخواهیم فرهنگ دائرةالمعارفی از اندیشۀ بشری فراهم آوریم، سهم متأخرینِ جهان اسلام، تقریباً صفر است. تمام مسلمانان در قرون اخیر به اندازۀ یک سال از عمرِ فلسفی ویتگنشتاین، اندیشه عرضه نکرده‌اند. با هیچ کس تعارف نداریم.)
به راستی چرا ما انقدر عقب مانده ایم؟
من میگویم بخاطر توهم دینی. بخاطر اینکه داشته هایمان که اساسا خیلی هم به آنها دلگرمیم درزمین نیست. روی ابرهاست، در آسمانها و (آنقدرهست که بانگ جرسی می آید). سالها و شاید قرنها این تعبیر که "السطان ظل الله"، توی سر رعیت خورده است و مثلا دلخوش بودند که لااقل آخرت را داریم. که لااقل ولایت داریم و شرقیها وغربیها ندارند. ما پاکیزه ایم وآنها نجس اند. اینها تماما توهم بود.
میدانید چرا سلطان ظل الله شد والبته هنوز هم هست؟چون ما انسانها همگی باید به وهممان خوراک بدهیم. وهم مصداق میخواهد و مصداقش را همیشه در کمال به فرد دیگری جست وجو میکند. فردی که زمینی نیست و در آسمانها به سر میبرد. این همه مریدی ومرادی و شیخ پرستی گواه این سخن است(سخن از پاکبازان وپیر طریقت جداست).

شما فکرنکنید درنظام ارباب رعیتی رعیت بیچاره بود، هرگز؛ رعیت بعضا عاشق فئودال بود. چراکه فئودال ها لااقل بظاهر مراقب جان رعیتشان بودند. ولی آخرش رعیت رعیت ماند. و دوست داشت که بماند. به این آیه قرآن توجه کنید:
«اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحداً لا اله الا الله هم سبحانه عما یشرکون» (توبه / 31) قرآن می‌فرماید که یهود و نصاری عالِمان دین خود را می‌پرستیدند، پس می‌شود روحانیت‌پرستی کرد. روحانیت‌پرستی هم یک نوع بت‌پرستی است. هر چیزی را می‌شود پرستید(به نقل از استاد ملکیان).
می بینید که انسان چقدر قدرت شخصیت پرستی دارد؟؟ چقدر استعداد وهم پرستی و رهبر پرستی دارد؟ آیا اینهایی که بت پرست بودند میدانستند که بت می پرستند؟ لات و عزی دواسمی است که از نامهای خدا(الله) گرفته اند.

می بینید دوستان؛ می بینید که تفاوت تعقل وتوهم و خداپرستی وبت پرستی تاچه حد چابک و ظریف است؟
به تعبیر ولتر (اگر خدا هم وجود نداشته باشد بشر باید او را بیافریند) و وای بر روزی که موبدان ومغان یک قوم خدایی بیافرینند یا همین خدا را مرمت کنند و به خوردخلق الله بدهند. توهم قربت الی الله با توهم لاییک خیلی توفیری ندارد.
تازمانیکه تشیع(منظورم شیعه ی ایدئولوژیک است) انحصارا خودش راغایت جهان بداند و مردم سایر ادیان را مشتی کافر نجس گمراه بپندارد و آخرالزمان راهم ارث پدری خود بینگارد، به همین عقب ماندگی که امثال دکترشفیعی کدکنی اذعان کرده اند می ماند. البته این نژادپرستی دینی لااقل درما ایرانیان صبغه ای دراز دامن دارد.
رلف نارمن بیان می کند که در زمان خشایارشاه و به همت او خدایان دیگر «دیو» و معابد آنان به «دیوکده» معروف شده بود. خشایار در بند پنجم از کتیبه هشتم خود در تخت جمشید دستور تخریب و ویرانی این معابد را صادر کرده و پرستش خدایان غیراهورا مزدا را ممنوع می کند.(فرمان های شاهنشاهان هخامنشی،ص۱د)
تازمانیکه برروی قرآنی قسم بخوریم که حتی یکبارهم آنرا، ولو از روی تعصب، نخوانده ایم(چه برسد به آنکه همه ی متون را باید بانگاه هرمنوتیکی خواند) ما وهم پرستیم، آب هم از آب تکان نمی خورد.

اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است.