۱. «شیطانی کردن» ‌حریف- که در مورد مشخص نظام قابیلی است٬ و «آرمانی کردن» گروه خودی: یا نظام هابیلی

۱. تفکر شریعتی در معنای کامل کلمه٬ تفکری «ایدوئولوژیک» است که در آن نقایص ذاتی ساختار ایدوئولوژیک تشخیص داده می شود.
«شیطانی کردن»‌حریف- که در موردِ مشخص نظام قابیلی است٬ و «آرمانی کردن» گروه خودی:یا نظام هابیلی.
تفکر‌ شریعتی که بدون آنکه خم به ابرو بیاورد خلفای قرون دوم و سوم هجری را با سرمایه داری انحصارها٬ شرکتهای چندملیتی٬ و نو سرمایه داری یکسان میکند٬ نمونهٔ بلیغ «آگاهی کاذب» است زیرا در آن همه محرکه های تاریخ٬ با شروع از فرضی تقلیل دهنده توضیح داده میشوند.
این نتیجه به دست می آید که همهٔ نظام های قابیلی٬ نه تنها از طریق «حکم پیشگویانه»ٔ تاریخ که نیز بر حسب مشیت الهی پیشاپیش محکوم اند.

۲. تفکر شریعتی مثال نمونه وار خلط چارچوبهای فرهنگی است. به عنوان نمونه می توان به خلط اسطوره و تاریخ اشاره کرد. آفرینش آدم در قرآن رویدادی است که در زمان آغاز٬ در ازل٬ وقوع یافته و از این رو اساطیری است. آدم در عهد ازل به عنوان نماینده خدا بر روی زمین آفریده شده است: او همان است که خداوند همه اسماء را به او آموخت٬ همان است که بنابر عهد الست٬ «بار امانت» را کشید٬ سوای ابلیس که از سجده به او سرباز زد و غروری جنون آمیز پیشه کرد.
با این حال تا اینجا هنوز در اسطوره قرار داریم. اما درست در پی این رویداد اسطوره ای است که شریعتی به ناگهان کوک را عوض می کند و از قتل هابیل به گونه مبدأ تاریخ یاد می کند٬ و هم زمان با آن وارد تاریخ خطی می شود.

۳. شریعتی٬ سپس به بازیافت بسیاری از مقولات مارکسیستی دست می زند: برای آنکه تعریفهای تازه ای از آنها به دست دهد٬ کافی است که آنها را بر همان ساختارهای علم کند که خود قبولشان ندارد.
مقولات این مارکسیسم مغشوش که تفکر او بدان آغشته است٬ از طریق اصطلاحات زیربنا٬ روبنا٬ جبرتاریخی (یا «علمی») روابط دیالکتیک٬ کمون اولیه٬ و غیره که شریعتی نسنجیده و اینجا و آنجا به کار می گیرد٬ خودنمایی می کنند٬ خلاصه آنکه زبانی سراپا نامفهوم ساخته و پرداخته شده است. چنان ساخته و پرداخته که در آن شریعتی٬ با آنکه خود را ضد مارکسیسم می داند اما همه محصولات فرعی مارکسیسم را با ولعی هرچه تمام تر مصرف می کند.

( انقلاب دینی چیست؟ ایدئولوژیک شدن سنت)
داریوش شایگان